ترجمه کتاب «زندگی سیاسی علی شریعتی» به زبان عربی «علی شریعتی سیرة السیاسیة» ۱۳۹۵

photo_2016-08-13_10-53-29

علی شریعتی سیرة السیاسیة

 مترجم:احمد حسن المعین

عراق ، انتشارات العربی ، چاپ اول 1395.

ترجمه  کتاب «مسلمانی در جستجوی ناکجا آباد (زندگی نامه سیاسی دکتر شریعتی ) » نوشته علی رهنما برای نخستین بار با عنوان «علی شریعتی سیرة السیاسیة» به زبان عربی توسط احمد حسن المعین به کمک انتشارات «العربی» در عراق به چاپ رسید و در دنیای عرب انتشار یافت.
ترجمه آثار شریعتی به زبان عربی از زمان مرگ شریعتی آغاز شده بود(۱۳۵۶ آثاری همچون شهادت، حسین وارث آدم، حج و…) در دهه شصت ترجمه عربی این آثار  از سوی ناشرین لبنانی ، عمدتا معطوف به ترجمه آثار اجتماعی و اسلامی شریعتی بود(بازگشت به خویش،اسلام شناسی، حرّ، خودسازی انقلابی  و…). در ده سال اخیر این ترجمه ها عمدتا از سوی انتشارات الامیر در لبنان انجام شده  و عناوین بیشتری را به خود اختصاص داده است.  آثاری همچون مذهب علیه مذهب، خودآگاهی و استحمار، پدر مادر ما متهمیم و…که نگاه انتقادی به وضعیت و موقعیت مذهب در این جوامع دارند در این ترجمه‌های جدید به چشم می خورد.استقبال وسیع جهان عرب (سنی- شیعی) بر تعداد ناشرین و مترجمان آثار شریعتی افزوده است .امروزه می‌توان گفت که تقریبا هشتاد در صد آثار شریعتی به عربی ترجمه شده است. عراق یکی از مراکز اصلی پخش آثار شریعتی طی این سالها بوده و اندک اندک ناشرین عراقی نیز در پروژه ترجمه و نشر اثار شریعتی  مشارکت فعالتری پیدا کرده اند. ترجمه اخیر « زندگی نامه سیاسی دکتر شریعتی» ازسوی انتشارات العربی گواه این مدعاست .در آینده‌ای نزدیک شاهد چاپ کتابهای  کویر و گفتگوهای تنهایی  نیز به زبان عربی در عراق خواهیم بود .
(شایان ذکر است که چاپ و نشر ترجمه آثار دکتر شریعتی در هر کشور و به هر زبانی باید با موافقت خانواده و هماهنگی بنیاد فرهنگی دکتر شریعتی صورت بگیرد.)

 

شورشی (نویسنده: محمد صادقی). چاپ ۱۳۹۵

 

شورشی

 

نام کتاب: شورشی

نویسنده : محمد صادقی

ناشر : اتاق آبی

سال نشر: مرداد ۱۳۹۵

کتاب در قطع پالتویی شامل ۱۰۴ صفحه

احسان شریعتی »»» گرته‌ای از اندیشهٔ «رهایی»، نزد علی‌شریعتی

 

626-781-1391-3-29-18-43-51-3973

فهم سادهٔ «الهیاتِ رهائیبخش» شریعتی اما، با کلیدی که خود او بدست می دهد، ممکن است: آزادی، همچون عدالت و معنویت، یکی از سه رُکن این تفکر را می‌سازد. تحقق این درک از آزادی، در نسبت با برابری و خودآگاهی، مبنای طرحی انضمامی را برای رهائیبخشی تدریجی و مرحله‌ای درمی‌افکند که از آزادی لیبرال به برابری سوسیال و تا فلاح اسپریتوآل بسط می‌یابد. ویژگی رستگاری غایی مورد نظر او این‌ست که این مهم تنها در جامعه‌ای آزاد و برابر متصور و ممکن خواهد شد، و در غیراین‌صورت، فراسوی بُعد فردی و در سطح اجتماعی، دم زدن از هرگونه معنویت و اخلاق و عرفان، فریبی بیش نخواهد بود! زیرا در یک کلام، رهایی از غیر و نفی بیگانگی، پیش‌نیازِ تحققِ آزادی و بازیافتِ خویشتنِ خویش است. زیرا: « ای آزادی! هنگامی‌که تو نیستی، برای آزادگان، برای آن‌ها که تو را می‌پرستند، زندگی روزمره نیز دشوار است..، ای دریغ! هنگامی که بیگانه بر میهنی چیره است، هنگامی که آزادی در بند است نه تنها دولت، وابستگان به حکومت و استبداد و قانون حاکم، بل‌که همه مردم، یکایکِ خلق، جاسوس‌اند، برای بیگانه کار می‌کنند، در کشوری که خویشاوندی جرم است، همه بیگانه‌پرست‌اند! » (م۳۳/ص۷۴)

 

ادامه نوشته

محسن زال »»» ترس از شریعتی در زمانه جولان پراگماتیسم

محسن زال

شریعتی همراه فضیل عیاض کاروان به کاروان می‌رود تا دل هر دردمندی که آزرده شده را به دست آورد و حقیقت را و عدالت را دوباره باز گرداند، صدای قرآن برای او این معنا را نیز دارد، کسانی که صدای دیگری از قرآن می‌شنوند همواره با او در ستیزند. دین علوی از نظر او یک سبک زندگی درخود دارد. ایجاد ترس خصلت این نوع از بودن است. ترس از شریعتی واقعیست.

 

ادامه نوشته

دکتر سیدجواد میری »»» شریعتی و نقد حاتم قادری در بنیاد باران

دکتر سیدجواد میری :

«… نکته اینجاست که بسیاری از مشکلات، معضلات و پیچیدگی‌های جامعه امروزی ایران را بسیاری از اندیشمندان و دانشگاهیان به شریعتی نسبت می‌دهند. بعد وقتی به این کارها رجوع می‌کنید، چون این‌ افراد از اهالی علم و آکادمیک هستند، باید کتابی نوشته باشند و نقد شریعتی را به صورت سیستماتیک و نظام‌مند انجام داده باشند و بر اساس آن نگاه و آن رویکرد به این نتیجه رسیده باشند که بله مثلاً امروزه واپسگرایی در جامعه ایران وجود دارد و اگر رادیکالیزم، بنیادگرایی، مبارزه با نظام سرمایه‌داری یا پسرفت در جامعه ایران وجود دارد یا بسیاری از مشکلات دیگر، ربط وثیقی به گفتمان شریعتی دارد. باید بتوانند این ادعاها را به صورت علمی و مستدل نشان دهند، اما حقیقت امر این است که بسیاری از دوستان مثلاً آقای قادری و حتی کسانی نظیر دکتر آشتیانی و دیگرانی که به نقد شریعتی می‌پردازند، به صورت مستدل و نظام‌مند به آثار شریعتی ارجاع نمی‌دهند.»

 

ادامه نوشته

شریعتی؛ منتقد دین یا دیانت؟

 

شریعتی؛ منتقد دین یا دیانت؟/ معلم اسلام انقلابی

 

میزگرد دوم
 
شناسهٔ خبر: 3689154
یکشنبه ۳۰ خرداد ۱۳۹۵ -۰۴:۰۶
 

حسن محدثی و مهدی جمشیدی در بخش دوم میزگرد «مقایسه تطبیقی اندیشه مطهری و شریعتی»  به واکاوی دقیق تر اندیشه شریعتی و تبعات اندیشه های وی پرداختند.

در بخش اول این میزگرد به برخی تمایزات و تشابهات این دو متفکر اشاره شد. در بخش دوم این میزگرد  سوالاتی از این دست مورد بررسی قرار گرفت: آیا نگاه شریعتی به دین ابزارگرایانه بود؟ آیا شریعتی نقد بنیان افکن به دین می کند یا به دنبال نقد دیانت فرهنگی است؟ آیا تعبیر اسلام انقلابی برخورد گزینشی با دین است؟ آیا اندیشه شریعتی اومانیستی است؟ تبعات خواسته و ناخواسته اندیشه شریعتی چیست؟ آیا شریعتی واجد یک نظام فکری منسجم است؟ نگاه شریعتی به انسان چگونه است؟

ادامه نوشته

شريعتي در عصر اصلاحات »»» سمينار شريعتي و اصلاحات

 

شريعتي Raw00175در عصر اصلاحات

(متن كامل سمينار شريعتي و اصلاحات در بنياد فرهنگي شريعتي)

سی‌ونهمین مراسم سالگرد شهادت دکتر علی شریعتی در روز، سی‌ام خرداد 1395، با موضوع «شریعتی و اصلاحات»، در شرایطی در دفتر جدید بنیاد شریعتی برگزار شد که جمعیت مشتاق حاضر بسیار بیشتر از تعداد پیش‌بینی‌شده بود. صندلی‌ها به‌سرعت پر شد؛ عده ای بر روی زمین نشستند و دیگران ایستاده و از گوشه و کنار آشپزخانه و اتاق‌ها به سخنرانان گوش سپرده بودند.

در این نشست که از ساعت 5 آغاز شد، آقایان کمال رضوی، دکتر جواد کاشی، دکتر هادی خانیکی، دکتر علیرضا رجایی و احسان شریعتی به شرح زیر سخنرانی کردند.

ادامه نوشته

سروش دباغ »»» شریعتی و چالش های بی بنیاد

 

شریعتی و چالش‌های بی بنیاد

۲۸ /خرداد/۱۳۹۵

 

پاسخ سروش دباغ به مقاله دکتر عبدالکریمی :«شریعتی و پرسش بنیادین ما»

…منظور عبدالکریمی از«روشنفکران به‌اصطلاح دینی» چیست؟ به نظرمی‌رسد این عبارت متضمن بار معنایی مذموم و احیاناًتخفیف آمیزی است…

 

 

 سروش دباغ

این روزها مصادف است با سی و نهمین سالگرد وفات دکتر علی شریعتی؛ معلم انقلاب و روشنفکرِ دینی برجستهٔ معاصر. تاکنون توفیق داشته‌ام به تفاریق، دربارهٔ «کویری‌ات»، «اسلامی‌ات» و «اجتماعیاتِ» شریعتی بنویسم و سخن بگویم و از طریق بازخوانیِ انتقادی میراث شریعتی، دِین خود را به آن بزرگوار ادا کنم. [۱] نیازی به تذکار و تکرار نیست که بارقه‌های نبوغ در این اندیشمند خلاق و متفکر مفهوم ساز موج می‌زد؛ نثر سحار و قدرت سخنوری کم‌نظیر نیز، شریعتی را از کثیری ازهم‌نسلان و اقرانش متمایز کرده بود.

 

شریعتی و پرسش بنیادین ما »»» فیلسوف بیژن عبدالکریمی

 

index

شریعتی و پرسش بنیادین ما

 
بیژن عبدالکریمی

خرداد۱۳۹۵

…آن چیزی که شریعتی را شریعتی می کند و او را از دیگران متمایز می سازد این است که وی کوشید دیالوگ و رابطه ای دیالکتیکی میان عقلانیت سنتی و عقلانیت مدرن ایجاد کند بی آنکه یکی از آن دو را بر دیگری چیره سازد. این در حالی است که سنت گرایان (در معنای عام کلمه) در پی آن هستند که عالم مدرن را به عالم سنت بکشانند؛ یعنی می خواهند عالم مدرن را بر اساس چارچوب های مفهومی عالم سنت بفهمند، لذا نمی توانند به سرشت و حقیقت عالم مدرن و زیست جهان کنونی ما پی ببرند. از سوی دیگر خیل انبوه روشنفکران ما نیز می کوشند ارزشها و جهان بینی نهفته در سنت را انکار کنند و با تأثیرپذیری از جهان بینی و ارزشهای عصر روشنگری موضعی ضد سنت دارند یا حداکثر، همچون روشنفکران به اصطلاح دینی، می کوشند به نحوی سنت را مدرن کنند و صورت مدرن را به ماده سنت تاریخی تحمیل نمایند. در این روش نیز سنت از روح خودش تهی می شود. در صورتی که شریعتی نه می خواهد مدرنیته را به عالم سنت، و نه سنت را به عالم مدرن تقلیل دهد و همین امر نیز باعث شده است که وی هم از جانب سنت گرایان و هم از طرف نوگرایان مورد هجمه و انتقاد شدید قرار گیرد و لذا نه مدرنیست ها و نه سنتی ها هیچ یک او را از آن خود و گروه اجتماعی خویش تلقی نکنند.

ادامه نوشته

مجله ایران فردا »»» یادنامه عزت الله سحابی، علی شریعتی، هدی صابر

مجله ایران فردا در تیرماه ۱۳۹۵ شماره ۲۲، ویژه نامه‌ای به مناسبت سالگرد عزت الله سحابی، علی شریعتی و هدی صابر انتشار داد. در این شماره پرونده ای با نام « بازخوانی شریعتی» به مناسبت سی و نهمین سالگرد شهادت دکتر شریعتی تشکیل شده  و

شامل پنج مقاله با نویسندگی و عناوین ذیل در بخش فرهنگ  می‌شود.

-احسان شریعتی: از رهایی تا رستگاری

-مسعود پدرام: دموکراسی در نگاه نخشب و شریعتی

– عباس منوچهری: بازخوانی تفکر سیاسی شریعتی، اندیشه رهایی

-حبیب الله پیمان: نقدی بر نظریه رویای رسولانه دکتر سروش

-فاطمه گوارایی: زن در نگاه نواندیشان دین، از برابری ذاتی تا برابری حقوقی

در بخش یاد یادآوران، به مناسبت چاپ کتاب « برسد به دست پوران عزیزم» که شامل نامه‌های علی شریعتی برای همسرش در فاصله سال سی و هشت تا سی و نه است، مقاله ای از سوسن شریعتی با عنوان « زن در چشم و دل شریعتی» به چاپ رسیده است.

 

شریعتی بدون روتوش »»» مجله نسیم بیداری ( تیر ماه ۱۳۹۵ شماره ۷۰)   

شریعتی بدون روتوش

(روایتی متفاوت از زندگی و زمانه دکتر علی شریعتی)

شماره ۷۰ سال تیرماه ۱۳۹۵

 

 

photo_2016-07-05_15-32-31

 

 

در این شماره نسیم بیداری به مناسبت سالگرد شهادت دکتر شریعتی پرونده‌ای با نام «شریعتی بدون روتوش» به چاپ رسانده است . شامل سه بخش : بخش اول، مصاحبه‌های منتشر نشده‌ای از خاطرات بستگان پوران شریعت رضوی، افسانه شریعتی مزینانی، روح‌الله حسنی، عبدالله حسنی، غلامرضا منصوری،رضا شریعتی) و دوستان ( مهدی حکیمی، قربانعلی مجاوری، پوراندخت مظفری، جواد رحیمیان، دکتر سرجمعی، دکتر دلاسایی،پرویز خرسند، محسن محسنیان) دکتر شریعتی در مشهد که توسط خانواده شریعتی در اختیار نسیم بیداری قرار گرفت. بخش دوم، خاطرات مشترک تعدادی از شخصیت‌ها با شریعتی . بخش سوم، خاطرات خودنوشت ( اتوبیوگرافیک) شریعتی به قلم خودش که از آثار وی استخراج شده‌است .

شریعتی در متونِ دانشگاهی »»» حسین مصباحیان


نام مقاله : شریعتی در متونِ دانشگاهی

نام نویسنده : حسین مصباحیان



دکتر شریعتی :

"... به همان اندازه که به وزوزیست ها گوشم بدهکار نیست، چشمم در انتظار صاحب نظری است که با انتقاد درست، عیبم را به من بنماید. اگر کسی حرف حساب داشته باشد، ولو آن را با دشنام و اهانت هم بیامیزد، با سپاس بسیار می پذیرم. آنچه را گوش نمی دهم، فحاشی و دروغ و تهمت خالص یکدست است..."(۱)

 

 

ادامه نوشته

"رفتنِ" همیشگی‌ی شریعتی »»» آرمان ذاکری

 

نام مقاله : "رفتنِ" همیشگی‌ی شریعتی

نام نویسنده : آرمان ذاکری


شریعتی :

"... انسان در طبیعت، نه "بودن" است، و نه "نمودن"، "شدن" است..." مجموعه آثار ۲۴ / انسان / ص۳۳۸

فرا رسیدن ۲۶ اردیبهشت سالروز "هجرت" بی‌بازگشت شریعتی از ایران، همواره بهانه‌ای برای پرداختن به شریعتی است. شریعتی که "هجرت دائمی" و "شدن" محور اصلی انسان‌شناسی او را شکل می‌داد و تا لجظه آخر نشان داد که میان نظر و عملش پیوندی سخت ناگسستنی بر قرار است.

 

ادامه نوشته

علومِ انسانی به مثابه‌ی روش »»» آرمان ذاکری

 

نام مقاله : علومِ انسانی به مثابه‌ی روش

نویسنده : آرمان ذاکری

موضوع : سنجشِ منظومه‌ی انسان‌شناختی‌ی شریعتی در نسبتِ با علومِ انسانی


پرداختن به پروژه اصلی "روش شناختی"شریعتی، از خلال ۳۶ جلد آثاری که عمدتاً به مناسبتهای مختلف و به صورت پراکنده طرح شده است، امری دشوار می‌نماید. به‌خصوص آنکه در تمام سی و چند سالی که از رفتن همیشگی شریعتی می‌گذرد، همواره بحث در "نتایج"اندیشه شریعتی بر بحث در "مبانی"آن تقدم یافته و چندان تلاشی برای بازسازی منسجم آرای شریعتی با حرکت از مبادی آن انجام نشده است. عمده روایتها از اندیشه شریعتی در سطح "سیاسی"باقی مانده و وجوه "روشی"و "معرفتی"آن مغفول مانده است. مبادی که اگر حرکت از آنها آغاز شود و تا نتایج منطقی‌اش دنبال شود، راه را بر بسیاری از سوء برداشتها و رهزنی‌های عرصه اندیشه خواهد بست. برای این امر ناچار از بازسازی اندیشه شریعتی به مثابه یک "کل"هستیم، هر چند شریعتی خود فرصت ارائه منسجم اندیشه‌اش را در چنین کلیتی نیافته باشد. با وام گرفتن از توضیح یاسپرس در "درآمدی به فهم فلسفه ورزی نیچه"، می‌توان گفت : "ظاهرا گریزی از این تکلیف نیست که برای بنای ساختمان ویرانه‌ها را جست‌و‌جو کنیم، حتی اگر این ساختمان چون کلی واحد، بدون ابهام و کامل بر ما مکشوف نشود. جست‌و‌جوی آنچه بدین سان نهان است تنها به شرطی ممکن است قرین توفیق شود که جوینده چنان پیش رود که گویی خود ناچار به راست کردن بنایی است که وقتی نیچه بر روی آن کار می‌کند، از هم فرو می‌باشد. به ناگزیر و ضرورتاً نباید از کثرت وسیع اجزای گونه گون دچار سرگشتگی شویم، نباید خود را به افسون جزئیات تقریباً بی‌ شمار تسلیم کنیم، یا این‌که این یا آن تکه را بولهوسانه و بر سبیل تصادف برگزینیم، بلکه با توجه جدی به هر کلمه بی‌ آنکه مجال دهیم برای تحدید دیدِ خود آن کلمه به صورت مجزا از متن منظور شود، باید تفکر نیچه را از طریق خود نیچه فی الجمع و در تمامیت آن در یابیم."(یاسپرس۱، ۱۳۸۷ : ۴۰)

 

ادامه نوشته

زنِ خودسالار، بدیلِ زنِ صنعتِ بدن »»» حسن محدثى

 

نام مقاله : زنِ خودسالار، بدیلِ زنِ صنعتِ بدن

نویسنده : حسن محدثى

موضوع : بازخوانی‌ی نظریه‌پردازی‌ی اجتماعی‌ی شریعتی درباره‌ی زن


سرآغاز : 

مطلب زیر برای مجله‌ی مهرنامه و به‌مناسبت هشتم مارس 2012 -روز جهانی زن- نوشته شده و در شماره‌ی اخیر مجله‌ی مهرنامه (سال چهارم، تیر 1392، شماره‌ی 29، ص‌ص 172-169) منتشر گردیده است. برای من نوشتن درباره‌ی موضوع زن همیشه دشوار و هم‌راه با حسی از مخاطره بوده است، زیرا ممکن است نقص اطّلاعات و عدم آشنایی با دنیای زنان منجر به قضاوت‌های نادرستی شود و کار دست آدم بدهد. نوشتن این مطلب هم خیلی دشوار بود. این نخستین مطلبی است که درباره‌ی این موضوع نوشته‌ام؛ هر چند که پیش از این، مطالبی درباره‌ی حجاب نوشته بودم که به‌نحو غیرمستقیم به زنان نیز مربوط می‌شد. امیدوار ام مورد توجّه مخاطبان قرار گیرد. در ضمن از همه‌ی دوستانی که برای مطلب قبلی کوته‌نوشت ارسال کرده‌اند سپاس‌گزار ام.

 

ادامه نوشته

دیدگاهِ اسطوره‌ای شریعتى درباره‌ی تاریخ »»» حسن محدثى

 

نام مقاله : دیدگاهِ اسطوره‌ای شریعتى درباره‌ی تاریخ

نویسنده : حسن محدثى


"... تاریخ از جایى شروع شده، و ضرورتاً باید به جایى هم منجر شود. باید هدف و جهت داشته باشد..." (شریعتى، به نقل از اخوى، ۱۳۷۰/۱۱۴)


اگر تاریخ راهِ خود را دنبال می‌کند، اراده‌ی من چه نقشى می‌تواند در رقم خوردنِ سرنوشتِ نهایى‌ی بشر داشته باشد، مگر آن‌که، آن غایت نیز، تابعِ کنشِ انسانى باشد، و اگر غایتِ تاریخ را تابعِ کنشِ انسانى بدانیم، دیگر سخن گفتن از غایتِ از پیش تعیین‌شده‌ی تاریخ، و جهتِ تاریخ بى‌معنى خواهد بود، زیرا، انسان موجودى خلاق است. شریعتى، تصویرِ اسطوره‌ای‌ی تضاد کیهانى‌ی میانِ خیر و شر را به صورتِ تاریخِ محض بازسازى کرد، اندیشه‌ای که اقبال لاهورى آن را در اسلام نفى می‌کند، و اشپنگلر را به باد انتقاد می‌گیرد، که چرا چنین اندیشه‌ای را به اسلام نسبت می‌دهد.
ادامه نوشته

مقام زن در نگاه دکتر علی شریعتی؛ مصاحبه با دکتر احسان شریعتی( روزنامه مردم‌سالاری خرداد۱۳۹۵)

CrThumb.aspx

شريعتي مشوق زنان براي مقابله با جبر است

رائت‌هاي مختلفي از شريعتي در مدت چهار دهه که از شهادتش مي‌گذرد شده است. خوانش‌هايي که بعضاً ضدونقيض هم هستند. ازآنجايي‌که دامنه مطالعاتي دکتر شريعتي بسيار گسترده است طبعا اين خوانش‌ها هم گسترده‌اند. دکتر شريعتي آثار خود را در سه مقوله اسلاميات، کويريات و اجتماعيات مقوله‌بندي مي‌کند، اما بايد توجه داشت که تمام آثار شريعتي بر سه محور عرفان، برابري و آزادي و در راستاي تحقق آن‌ها است.

ادامه نوشته

زن خودسالار، الگوی شریعتی برای زنان؛ گفت وگوی شفقنا با حسن محدثی گیلوایی(۱۳۹۵)

 

IMG_4361

زن خودسالار، الگوی شریعتی برای زنان؛ گفت وگوی شفقنا با حسن محدثی گیلوایی

 

شفقنا- شیما مفیدی راد

 

 

 

-یکی از حوادث فراوان خرداد، سالروز درگذشت دکتر شریعتی است که در جستجوگری به مقام استادی رسیده بود. شریعتی با همه موافقان و مخالفانش و تندی هایی که گاه به او و اندیشه هایش می شود، هنوز که هنوز است بعد از گذشت نزدیک به چهل سال از درگذشتش، جذابیت های خود را جز هم نسلانش و نسل انقلاب، حداقل برای بسیاری از دهه شصتی های ایران حفظ کرده است. هنوز در میان زنان امروز هستند کسانی که بخواهند بدانند شریعتی که رو به روی نام یکی از دانشجویان دخترش می نویسد،:« بسیار درخشان، اگر قربانی زن بودنش نشود…» و در صراحت، زبانی جسور دارد، چه تصویری از زن داشته است و آن تصویر امروز به چه کار زنان می آید؟

ادامه نوشته

شـريعتي، اسـلام را در همـه اعصـار سـرخ مي‌دانـد؛ (روزنامه مردم سالاری ۱۳۹۵)

index

 

حسن محدثي معتقد است: شريعتي مي‌گويد اسلام هميشه و در تمام اعصار و دوره‌ها سرخ است، نه اينکه در شرايط استثنايي سرخ باشد: «هر مسلمان به‌خودي‌خود در زندگي – و نه در حالات و حوادث استثنايي- يک پارتيزان مسلح است». اسلام انتقادي، اسلام سنتي، تشيع علوي يا تشيع صفوي، اسلام علوي و اسلام اموي، الفاظ و مقوله‌هايي است که دکتر شريعتي براي اولين بار به آنها پرداخت و گوش مخاطبانش را با آنها آشنا کرده است. مقوله هايي که شايد در خيلي از برهه‌هاي تاريخ معاصر معياري براي تميز گروه‌ها بوده است. يکي از اين مفاهيم که دکتر شريعتي به آن مي‌پردازد اسلام سرخ در مقابل اسلام سياه است که شريعتي در مورد آن مي‌گويد «اسلام هميشه و در تمام اعصار و دوره‌ها سرخ است». شريعتي معتقد است اسلام ديگري به نام اسلام زندگي هم وجود دارد. در نوشته پيش روي، دکتر حسن محدثي گيلوايي استاديار گروه جامعه‌شناسي واحد تهران مرکزي دانشگاه آزاد اسلامي‌به تبيين اسلام سرخ و اسلام زندگي پرداخته است که در ادامه اين نوشته آمده است:

 

ادامه نوشته

شریعتی روشنفکر خائن یا آزاد اندیش . ( ایلنا ۱۳۹۴/۹/۳)

7

شریعتی؛ روشنفکری خائن یا آزاداندیش

اخبار فرهنگی  –  شریعتی شناخت مذهب و مکتب، درک دقیق زمان جامعه، گرفتن ایدئولوژی از مکتب تشیع، بازگشت به خویشتن و بازیافتن شخصیت خویش، خودآگاهی دادن به متن جامعه، بازگشت به مذهب، وحدت کلمه و دیگر امور را از مهم‌ترین وظایف روشنفکری می‌داند.
 
ادامه نوشته

«شهادت برای زندگی» به مناسبت اربعین حسینی ،مصاحبه با دکتر احسان شریعتی ( آذر ماه ۱۳۹۴) ویدئو آپارات

شهادت برای زندگی

گفتگو با دکتر احسان شریعتی ، پیرامون حرکت امام حسین

مصاحبه کننده:ابوطالب آدینه وند

آذرماه 94 در بنیاد فرهنگی دکتر شریعتی

 

سوال:دکتر شریعتی در سخنرانی حسین وارث آدم گویی که نگاه فلسفه تاریخی و فرا دورانی به داستان امام حسین دارد و در آنجا از اسامی چون ابراهیم،مسیح و مزدک و پرومته(گرچه اسطوره است) و کاوه نام می برد تا به امام حسین می رسد شریعتی گویی یک پیوستار ارزشی را طرح می کند که آن حرکتها از آن منبعث بوده اند شما این پیوستار زنجیره ای را چگونه توضیح می دهید؟

دکتر احسان شریعتی:اسلام یک دین تاریخی تر، جوانتر و منطقی تر است ومدعی است این دین پیام همه ی ادیان گذشته را در بردارد و به کمال رسانده است و اصولا همه ی آنها هم حامل اسلام بوده اند، اسلام از نظر قرآنی فرق دارد با آن دینی که از نظر ژئوپولوتیک در مناطقی پیروانی دارد، اسلام یعنی حرکتی که از آدم تا خاتم توسط پیامبران آمده و همچنین مصلحین وادیان دیگری که ابراهیمی و سامی ودیگر ادیان که در این سلاله نبوده اند گاهی به آنها اشاره می شود بنابراین اسلام خودش را تکمیل کننده ی ادیان میداند و می بایست همه را دربر بگیرد، پس از اسلام میدانیم که پیام اسلام به تعلیق در می آید البته ما فرهنگ و تمدن اسلامی داریم ولی بحث برسر محتوای انقلابی و ارزشی وانسان شناختی و هستی شناختی اسلام است از این نظر هست که حسین آن روح و باطن حقیقی اسلام را می خواهد در برابر این کالبد و این نظامی که به نام اسلام ساخته شده است به نام خلافت، یادآوری و زنده کند و شهادت در این موقعیت حامل این مفاهیم است زندگی، آگاهی، روشنگری و… به تعبیر شریعتی کاری است روشنفکرانه که کار روشنفکران تداوم کار پیامبران است در واقع برای عصر حاضر و برای دوران ما هم یک روش ارایه میکند، یک روش آگاهی بخشی که این روش آگاهی بخش به معنی عمیق ، معنوی و دینی کلمه یک تاکتیک و استراتژی خاصی است که نه می شود آن را با انقلاب های مدرن که به تعبیر هانا آرنت با خشونت و نوسازی وضعیت موجود را به وضعیت مطلوب تبدیل می کند یکی است و نه با رفرمیستی که می خواهد فقط شکل ها را تعدیل و اصلاح کند و تغییر دهد و حاکمیت ها را در مسیر اصلاحی تحول ببخشد، بنابراین یک خط مشی جدا و مستقل هست که به آن بعثت می گوید و یا انقلاب آگاهی بخش.

همراه با ویدئو

ادامه نوشته

راز رند خراسانی ، ویژه نامه اعتماد ( ۲تیر ۱۳۹۴)

photoراز رند خراسانی

کرگدن نامه ؛ویژه نامه اعتماد شماره شانزدهم۳۲۷۵

گفتگو با سوسن شریعتی در باره سلوک فکری علی شریعتی

 

لینک: اینجا

چند پرسش از چند پاسخ(نگاهی به نقش و جایگاه مداحان)

140

چند پرسش از چند پاسخ

نگاهی به جایگاه و نقش مداحان

سوسن شریعتی

احتمالاً، (در این مداحی ها) آن وجهی که علمای دین را نگران می‌کند، در عینِ مباهات به اوج گرفتنِ این هم‌دلی با فاجعه‌ی کربلا، وجهِ خرافی‌ی آن نیست، وجهِ دنیایی‌ی آن است، عصری شدن‌اش، همراهی‌اش با ترنم و غزل. از کنترل خارج‌شدگی‌ی این شور. تمرکززدایی از رفتارِ دینی، فردیت بخشیدن به احساس و تجربه‌ی دینی.

ادامه نوشته

دین و ایدئولوژی»»» دفترهای بنیاد دفتر سوم

«دین و ایدئولوژی» مجموعه مقالاتی است درباره‌ی نسبت دین و ایدئولوژی در نگاه شریعتی. این مجموعه در حال حاضر در انتظار مجوز وزارت ارشاد است و از همین رو در بازار موجود نیست اما فایل آن به این متن ضمیمه شده است. این مجموعه دفتر سوم از مجموعه دفاتری است که تا کنون بنیاد فرهنگی شریعتی منتشر کرده است. (دفتر اول: در حاشیه‌ی متن و دفتر دوم: خودکاوی ملی.)


برای دانلود فایل pdf روی عکس زیر کلیک کنید

 

 

در این مجموعه مقالات «دین و ایدئولوژی» و «شریعتی متأله» به قلم علی قاسمی، «پل ریکور و پدیدارشناسی تکوینی ایدئولوژی» و «شریعتی و نام خدا» به قلم حسین مصباحیان، «پاسخ‌های دموکراتیک به پارادایم لیبرال-دموکراسی» به قلم مجتبی مهدوی، «بازاندیشی به اصلاح دینی» گفت‌وگو با سارا شریعتی، «اخلاق پروتستانی و روح لیبرالیسم» به قلم ریچارد ورنون (Richard Vernon) و ترجمه‌ی مجتبی مهدوی، «احیاگری، دین، سکولاریسم - گوهر دین: قدسی یا عرفی؟» به قلم محمود درگاهی، «کدام راه به سوی مکه؟» به قلم کلیفورد گیرتز و ترجمه‌ی سیمین فصیحی، «درنگی در ذهنیت باواسطه» به قلم معصومه علی‌اکبری آمده است.

 

*توضیح: چون این مجموعه در سال 1385 آماده‌ی چاپ شد و 6 سال است که در نوبت مجوزگیری است، نشانیِ ایمیلی که در صفحه‌ی اول آمده دیگر معتبر نیست.

نثر شریعتی »»»  ویژه‌نامه‌ی ماهنامه آموزشی، پژوهشی، خبریِ «انشا و نویسندگی»، تیرماه 1391.   

انشا و نویسندگی، ماهنامه آموزشی، پژوهشی، خبری، شماره 21 خود را به نثر شریعتی اختصاص داده است. در این ماهنامه  متخصصین حوزه ادبیات فارسی نثر شریعتی را مورد تجزیه و تحلیل قرار داده‌اند. غلامرضا عمرانی، دکتر محمدجعفر یاحقی، دکتر محمدرضا سنگری، جواد محقق، جواد محقق نیشابوری، علی اصغر ارجی، مهری امینی ثانی، امین یاری، بهزاد صادقیان و محسن خیمه‌دوز به مختصات نثر شریعتی پرداخته‌اند.




جواد محقق نیشابوری می‌گوید: استفاده مداوم او از فصول علم بیان و بدیع، نشانه آشنایی عمیق او با این مقولات است. اما لطف اصلی نثر او در آن است که هیچ یک از این زیبایی‌های ادبی به شکل تصنعی و آگاهانه به آثار او راه پیدا نکرده‌اند». (ص 35)

علی اصغر ارجی در مقاله خود تحت عنوان قواعد تکرار در نثر دکتر شریعتی می‌نویسد: صنعت تکرار در نوشته‌های ادبی شریعتی به عنوان یک قاعده سبکی مطرح است. هم ضرباهنگ کلامش را می‌سازد و هم به ساختار نثرش انسجام می‌بخشد و همچنین با جمله‌بندی‌های کوتاه و نظام تداعی نوشتار، حرکت متوازن دارد.»(ص 37)

جواد محقق نیز در یادداشتی به عنوان نام و نثری در غبار نوشته است: از آخوندزاده و تقی‌زاده و محمد حجازی و صادق هدایت گرفته تا دکتر زرین‌کوب و اخوان ثالث و آل احمد، در آثار شریعتی حضور دارند و نقد و نظرهای شریعتی بر زندگی با آثار ایشان، حکایت از شناخت او از این سرآمدان عرصه زبان و ادب دارد.»(ص 32)

دکتر محمدجعفر یاحقی در مصاحبه‌ای در همین شماره درباره نثر شریعتی می‌گوید: «نثر شریعتی نثر «بی طبقه توحیدی» بود، اما اگر خیلی اصرار داشته باشید که برای آن طبقه‌ای معین کنم، باید بگویم: نثر تعزلی، خطابی و تعلیمی، از نوع نثر خواجه عبدالله انصاری و گاهی هم عین‌القضات».(ص 24)

این ویژه‌نامه را در حال حاضر می‌توان از کتابفروشی‌ها تهیه کرد.

شریعتی در دانشگاه(ویژه نامه سی وچهارمین سالگرد)»»»خرداد1390

آنچه در این دفتر جمع آمده است حاصل دو میزگرد دانشگاهی، چند گفتگو با استادان خارجی مهمان «همایش منطقه‌ای تفکر اجتماعی و جامعه‌شناسی در خاورمیانه معاصر» و تعدادی یادداشت کوتاه است که در بررسی آرای شریعتی در فاصله‌ی خرداد تا تیر 90 پدید آمده‌اند.

برای دانلود فایل pdf بر روی عکس زیر کلیک کنید



میزگرد اول، میزگرد «شریعتی در دانشگاه»، با حضور مرسا نعمتی، آرمان ذاکری، محمدرضا شمسا، فرید خاتمی، محمدکاظم تفته، تورج رحمانی، دانشجویانی که پایان‌نامه‌های خود را در حوزه‌ی فلسفه و یا علوم اجتماعی به شریعتی اختصاص داده بودند، برگزار شد. در میزگرد دوم، «شریعتی و علوم انسانی»، اساتید فلسفه، علوم اجتماعی و علوم سیاسی، آقایان قانعی‌راد، کاشی، محدثی، خانیکی، مصباحیان، منوچهری به تبیین نسبت نظری و عملی شریعتی در فراهم آوردن شرایط امکان تأسیس علوم انسانی پرداختند. از سوی دیگر در حاشیه‌ی «همایش منطقه‌ای تفکر اجتماعی و جامعه‌شناسی در خاورمیانه معاصر» با فرید العطاس، ریاض حسن، ساری حنفی، و مایکل بوروی گفت‌وگوهایی در مورد نقش و اهمیت شریعتی در حوزه‌ی جامعه‌شناسی انجام شد، که حاصل آن در بخشی از این دفتر جای گرفته است.

ویژه‌نامه شانزدهمین سالگرد »»» خردادماه 1372

در ویژه‌نامه‌ی شانزدهمین سالگرد شریعتی، تحت عنوان «میعاد با علی»، مطالبی منتشر شده است از: حسن یوسفی اشکوری، علیرضا بختیاری، علی رجائی، محسن علینی و علی ملک‌پور، دکتر سیدمحمدمهدی جعفری، دکتر حبیب‌الله پیمان، عزیزالله خردمند. در این مجموعه خاطراتی نیز از مهندس ژیلا موحد شریعت‌پناهی چاپ شده است.


برای دانلود فایل pdf روی عکس زیر کلیک کنید

ویژه‌نامه هجدهمین سالگرد»»»خرداد 1374.   

در یادواره هجدهمین سالگرد شریعتی که خرداد 1374 منتشر شده، یادداشت‌هایی از حسن یوسفی‌اشکوری، علیرضا بختیاری، مقصود فراستخواه، هاشم آقاجری، محمدجواد غلامرضاکاشی، فاطمه گوارایی، ک. پارسا، دکتر سپهری، رزمجو، محمود شریعتی و ... به چاپ رسیده است.

برای دانلود فایلpdf روی عکس زیر کیک کنید

انتشارِ ویژه‌نامه‌ای در مورد شریعتی در ترکیه »»» بیلگه آداملار

انتشارِ ویژه‌نامه‌ای در مورد شریعتی در ترکیه

شماره سی‌ام بیلگه آداملار (آگوست 2012) ویژه‌نامه‌ای است در 268 صفحه که با بهره گرفتن از آثار نویسندگان ترکیه‌ای، اروپایی و ایرانی، شریعتی و اندیشه‌هایش را از همه‌ی زوایا مورد بررسی قرار داده است.

 

 

بیلگه آداملار (= حکیمان) نشریه‌ای فکری-فرهنگی است که هرسه ماه یکبار در ترکیه منتشر می‌شود.

به گزارش وبسایت ایران بالکان (ایربا) شماره سی‌ام این نشریه در دهمین سال انتشار آن (آگوست 2012) ویژه‌نامه‌ای است در 268 صفحه که به بررسی حیات فکری دکتر علی شریعتی اختصاص یافته است. این شماره از نشریه با بهره گرفتن از آثار نویسندگان ترکیه‌ای، اروپایی و ایرانی، شریعتی و اندیشه‌هایش را از همه زوایا مورد کنکاش و مداقه قرار داده است.

با این که شریعتی از همان سال‌های شروع انقلاب، در میان مردم و روشنفکران ترک تأثیرگذار بوده و تقریباً تمام آثارش به ترکی استانبولی ترجمه و منتشر شده است، اما ویژه‌نامه «بیلگه آداملار» در نوع خود کم‌نظیر ارزیابی می‌شود. مجموعه‌ای از پژوهش‌های مرتبط با شخصیت فکری شریعتی در این شماره از نشریه کنار هم قرار داده شده است، به نحوی که به نظر می‌رسد شریعتی‌پژوهان ترک و حتی ایرانی در مطالعات خود گریزی از مراجعه به این شماره از نشریه را نداشته باشند.

ترک‌ها به رغم برخوردهای احساسی با شریعتی در سال‌های گذشته، اینک به خوانش انتقادی افکار و ایده‌های وی رو آورده‌اند. آن‌ها در عین احترام زایدالوصفی که برای شریعتی قائلند و همواره از او به بزرگی یاد می‌کنند، با برپایی مجالس بزرگداشت، سمینارها و همایش‌های گوناگون در پی رمزگشایی از اندیشه‌های والای او که مبتنی بر عرفان و آزادی و برابری بود می‌پردازند.

روی جلد ویژه‌نامه «بیلگه آداملار» مزین به تصاویری از علی شریعتی، پوران شریعت‌رضوی (همسر وی) و حسین نازلی آیدین، مدیر انتشارات فجر در آنکارا است؛ ناشری که مسئولیت انتشار مجموعه آثار شریعتی به ترکی استانبولی را دارد.

عدنان اینانچ صاحب‌امتیاز و سردبیر نشریه در سرمقاله خود، بازخوانی انتقادی اندیشه‌های شریعتی را از الزامات جامعه مسلمان امروز ترکیه می‌داند و پرداختن به شریعتی را نوعی وفاداری به انسانیت عنوان کرده است. او نوشته است: «وفا، صرفاً نام محله‌ای در استانبول نیست، این واژه در وفاداری به آنان که جانشان را در راه عقیده خود فدا کردند نیز عینیت می‌یابد...»

 

فهرست نویسندگان و نام مقاله آن‌ها به شرح زیر است:

آتاسوی مفتی اوغلو/ شریعتی؛ چریک عرصه فرهنگ

عایشه گل سلی/ شریعتی؛ روشنایی وام‌گرفته‌شده از پنجره همسایه

سوسن شریعتی/ در میانه نارسیسیزم و الیناسیون (نگاهی به تز بازگشت به خویش)

گفتگویی صمیمانه با پوران شریعت‌رضوی، همسر دکتر شریعتی

امید آکتاش/ علی شریعتی و مارکسیسم

ناتان کومبز/ شریعتی در برزخ اندیشه‌های اسلامی و مارکسیستی

بلنت شاهین اردگر/ قبل و بعد انقلاب و شریعتی

گفتگو با هاشم آقاجری درباره شریعتی

دلاور دمیرداغ/ تراژدی مدنیت؛ فانون و شریعتی

چارلز تریپ/ سید قطب و علی شریعتی؛ اقتدار سوبژکتیویته

عدنان اینانچ/ پیشقراولانی که قرآن سرمشق آن‌ها بود؛ ادای دینی به شریعتی

کرشاد آتالار/ کارکرد شریعتی در جهان مدرن

ارطغرل جسور/ شریعتی، جامعه‌شناسی مسلمان در برابر ارتجاع و غربگرایی

داوید زیدان/ شریعتی، بنیادگرایی مسلمان، ایدئولوگی مارکسیست و عارفی صوفی‌مسلک

مصطفی تکین/ تحلیلی بر جامعه‌شناسی اسلامی

محسوم آی تپه/ شریعتی مرد عمل

پرن بیرسایگیلی/ شریعتی و لنین؛ چه باید کرد؟

فرهاد چیفتچی/ علی شریعتی و دگراندیشان

ارواند آبراهامیان/ چپ اسلامی از رادیکالیسم تا لیبرالیسم

محمد قریب جسور/ دو تصور و یک حساسیت؛ اشارات فی‌الطریق و مذهب علیه مذهب

عاصف بهادر/ راسیونالیسم و ایمان در تولستوی و شریعتی

سمرا ترکمن یلماز/ علی شریعتی بمثابه سیره‌نویس

یوسف یاووز یلماز/ در انحرافاتی که شریعتی با کنفرانس "استحمار" بدان‌ها توجه داد

عبدالکریم سروش/ فربه‌تر از ایدئولوژی

یلدیز رمضان اوغلو/ زبان شریعتی مملو از نشانه‌ها

حسن پستاجی/ احیای دوباره محرکه‌های اسلام مدیون جامعه‌شناسی شریعتی است

بلنت سونمز/ تجدید بنای اندیشه اسلامی؛ محمد اقبال و علی شریعتی

اسماعیل سبحان داغ/ علی شریعتی و معادله من – عمل

روفی تریاقی/ جهان اسلامی یا اسلام جهانی؟

فاطمه گل بهار ماگات/ زن از نگاه شریعتی

محمدمهدی جعفری/ فعالیت اصلاحی از سید جمال‌الدین تا دکتر شریعتی

حسین حاتمی/ مرحوم علی شریعتی

حسنی یاغمور/ قرائت درست شریعتی

بنیامین دوغرو ار/ تصور شریعتی از عشق

گفتگویی با حسین نازلی آیدین مدیر انتشارات فجر درباره ترجمه آثار شریعتی به ترکی

وحدالدین اینجه/ مرد وجدان

مشتهر کاراکایا/ پیام مجنونی درمانده به دکتر شریعتی

عمر نویان/ گفتگویی با علی شریعتی درباره استادان و مطالعاتش

اوغور جومااوغلو/ نامه‌ای به علی شریعتی

اسرا اوزلوک/ گاهشمار زندگی شریعتی

 

نخستین دیدار جلال آل‌احمد و علی شریعتی »»» غلامرضا امامی


نخستین دیدار جلال آل‌احمد و علی شریعتی


 

غلامرضا امامی


هر دو به آذرماه زاده شدند. هر دو نسب به روستا می‌بردند؛ مزینان و اورازان. هر دو روحانی‌زادهبودند و پدران هر دو از روستا به شهر کوچیده بودند.


هر دو به فرهنگفرانسه چیره بودند و به رهبر ملی ایران دکتر محمد مصدق دلبسته و شیفته. هر دو می‌خواستند پلی بنا کنند؛ خانه‌ای نو بر پایه‌های خشت‌های کهن. نخستین کوشید سخن مذهبی‌ها را میان روشنفکران ببرد و دیگری می‌خواست اندیشه روشنفکران را میان مذهبی‌ها بگستراند. هر دو با قدرت قاهر زمانه بیگانه بودند و با مردم روزگار خویش یگانه. هر دو ستم‌ستیز بودند و دادجو. هر دو در پی گوهر گمشده آزادی بودند و در این راه به سهم خویش و بهزعم خویش به جد و جان کوشیدند.

آخرهای آذر 46 بود. استاد ما؛ استاد محمدتقی شریعتی به تهران آمده بود و در خانه‌ای نزدیک مجلس شورا مسکن گزیده بود. به دیدارش رفتم. حال خوشی نداشت. کمی سرما خورده بود. اما خرسند و خوشحال بود. به آرامی اما به شادی گفت فردا علی می‌آید، با قطار می‌آید. گفتم استاد شما استراحت کنید تا حالتان بهتر شود. من به ایستگاه راه‌آهن می‌روم. با شرم گفت باعث زحمت شمانمی‌شوم. گفتم اختیار دارید، افتخاری است.


فردا صبح به ایستگاه راه‌آهن تهران رفتیم با دوستی. دکتر شریعتی آمد. با بارانی کرم‌رنگی بر تن، شاپویی بر سر و طبق معمول سیگاری بر لب. ماشینی گرفتیم و دکتر را به خانهپدر رساندیم، کمی نشستیم. گفتم خسته‌اید، فردا به دیدارتان می‌آیم. موقع رفتن د فتر قرمزرنگم را به دکتر سپردم و گفتم این را ببینید و اگر خواستید چیزی در آن بنویسید و رفتم.

 

صبح روز بعد به دیدارش رفتم. گفت:دفترت را دیدم و چند خطی نوشتم. زیر کلمه تنهایی با خط ریزی نوشته بود: کوه‌ها باهمند و تنهایند... همچو ما باهمان تنهایان

و زیر کلمه زندگی این شعر را آورده بود: نه بر اشتری سوارم/ نه چو خر به زیر بارم/ نه خداوند رعیت/ نه غلام شهریارم.

 

پک عمیقی به سیگارش زد و گفت: دیدم که جلال هم در دفترت چیزهایی نوشته، با او آشنایی؟ گفتم بله، برای کتاب روشنفکرانش طرحی به من سپرده، گفت دوست دارم ببینمش. از همان جا به خانه جلال تلفن زدم. گفتم یکی از استادان دانشگاه مشهد به نام د کتر علیشریعتی، دوست دارد شما را ببیند. گفت باشد فردا ساعت 11صبح. روزبعد پیاده راه افتادیم، در راه کتابفروشی را نشانم داد و گفت یکی ازکتاب‌هایم را برای پخش نزد او بردم، قیمت کتاب را دید، کتابمرا در یک کفه ترازو گذاشت و وزنه‌هایی را در کفه دیگر، کتاب را وزن کرد و گفت ببخشید، گران است! این حکایت را می‌گفت و می‌خندید.

به میدانمخبرالدوله که رسیدیم، سر سعدی ایستگاه اتوبوس‌های دوطبقه قرمزرنگ تجریش بود، با هم به طبقه بالا رفتیم. در طول راه از اقامتش در پاریس حکایت‌ها گفت و من از خرمشهر و زندگی صبی‌ها روایت‌ها.


سر کوچه فردوسی پیاده شدیم. تا «بن‌بست ارض» وخانه نقلی آجری جلال راهی نبود. هواسوز سردی داشت. وقتی رسیدیم شومینه روشن بود وگا ه هیزم‌ها را جلال به هم می‌زد، کشور خانم چای آورد. کنار شومینه چای گرم چسبید. جلال احوال دوستش دکتر مفخم پایان را پرسید که در دانشگاه مشهد استاد جغرافیا بود و از کارعظیم فرهنگ جغرافیاییش ستایش کرد. دکتر از تحقیقش درباره مارکوپولو سخن گفت و از روزگارش در پاریس و کوشش‌هایش در کنفدراسیون. وقتی به جلال گفتم دکتر دوست فانون بوده، انگار سال‌هاست که هم را می‌شناسند، بلند شد و رفت و از کتابخانه‌اش کتاب «چهره استعمارگر و چهره استعمارزده» ممی را به دکتر داد و گفت حضرت ترجمه‌اش کن، کار توست.

 

سخن به مصدق رسید، گل از گل جلال شکفت، گرم شد، از همرهان سست عناصر و رفیقان نیمه‌راه سخن‌ها رفت، جلال بیشتر گوینده بود و دکتر شنونده، چه شوق و معصومیتی در سیمای نجیب دکتر بود و چه شور و جذبه و جلالی در سخنجلال. دو ساعتی بود که نشسته بودیم. وقت خداحافظی رو کردبه دکتر و گفت، اینجا خانه توست، هر بار که به تهران آمدی بیا اینجا، من هماگر به مشهد آمدم حتما به سراغت می‌آیم.

 

راه افتادیم. در راه دکترگفت: این مرد چقدر صادق و صمیمی است، دوستش داشتم، حالا که از نزدیک دیدمش بیشتر دوستش دارم، جلال زمان ماست. و من یاد دیدار ابوسعیدابوالخیر و ابوعلی سینا افتادم که اولی گفت آنچه من می‌بینم، او می‌داند و دومی گفت آنچه من می‌دانم، او می‌بیند.


منبع: مجله‌ی نگاه پنج‌شنبه، شماره 34، آذرماه 1391.

هبوط در هیچستان »»» سروش دباغ  بازخوانی تطبیقیِ کویریات شریعتی و هشت‌کتاب سپهری


مدتهاست در اندیشۀ مقایسه میان کویریات علی شریعتی و اشعار و نوشته‌های عرفانی سهراب سپهری هستم.[1] شریعتی، متفکر و روشنفکر دینی معاصر، تأثیر شگرفی بر فضای اندیشگی و دینی ما گذاشته است. عموم دست‌نوشته‌های او که ناظر به دغدغه‌های وجودی و باطنی او بود، پس از وفاتش در قالب دو کتاب به نام گفتگوهای تنهایی و هبوط در کویر منتشر شد. گفتگوهای تنهایی چنانکه خود شریعتی بعدها در نامه‌ای آورده، متضمن دغدغه‌های شخصی و باطنی و کویری، فارغ از اسلامیات و اجتماعیات اوست و به نحو پررنگی دغدغه‌های وجودیِ یک روشنفکر و احیاگر دینی را نشان می‌دهد. در اینجا، او سر در گریبان فرو برده و آن‌چه را که در خلوت به آن می‌اندیشیده، آشکار کرده است. در این مجال می‌کوشم قرابت‌ها و تفاوت‌های تأمل برانگیز میان نوشته‌های وجودی و عرفانیِ هبوط در کویر[2] با اشعار و ایده‌های عرفانی سپهری را به بحث بگذارم.دراین بحث تطبیقی، علاوه بر نوشته‌هایی چون «کاریز»، «نامه‌ای به دوست»، «دوست داشتن از عشق برتر است»، «نامه‌ای خطاب به دوستان عزیزم»؛ به مقاله «معبد» نیز خواهم پرداخت که مهم‌ترین نوشتۀ هبوط در کویر است. از سوی دیگر، اشعار دفاتر گوناگون هشت کتاب نظیر « زندگی خواب ها»، «مسافر»، « حجم سبز»، « ما هیچ، ما نگاه»... و نوشته‌های اطاق آبی را که متضمن احوال باطنی و تجربه‌های شخصی سپهری است، در این مقایسه مد نظر قرار خواهم داد.


ادامه نوشته

شریعتی؛معلم پرسش‌گری و عصیان! م. شمیم

شریعتی؛معلم پرسش‌گری و عصیان! م. شمیم


معلم من به من آموخت متاثر آموزه‌های گفتمان رسمی و دیکته شده نباشم. بیاندیشم و تسلیم نباشم. به من آموخت آجری تازه‌ای بر دیوار پوسیده‌ی افکار و القائاتی که از آن استحمار و استبداد و خودکامگی بالا می‌روند؛قرار ندهم و آن‌را فرو بریزیم.
بزرگترین درسی که به ما آموخت این است که:همیشه منتقد وضع موجود باشیم!



…بعد کودتای ننگین بیست‌و‌هشت مرداد آن‌چه برای جامعه ماند سرخوردگی و خشم و نفرت درونی بود. مردم از خود می پرسیدند چرا؟ ریشه‌های سرانجام کودتا را نمی‌توان صرفا در کنش‌ها و واکنش‌ها دید. دهه‌ی‌سی به بازیابی و بازخوانی درونی این مهم گذشت.

اما برای رسیدن به ریشه‌ی این مصائب راه طولانی پیش‌رو بود. جامعه‌ی ایرانی یک جامعه‌ی سنتی در مسیر تجدد بود اما هنوز بسیاری از مفاهیم برای مردم نا آشنا و بی‌مصرف بود.دمکراسی، مدنیت، قانون و…ارزش بایسته‌ای در جامعه نداشت. جامعه در جهل مرکبی دست‌و‌پا می‌زد که نیاز به روشنگری و آگاهی‌بخشی از هردرمانی واجب‌تر می نمود. مردم ایران پشتوانه‌ی مذهبی را برای خود کافی می‌دیدند وهمه ی پاسخ‌ها را در آن.

اگر در یک کنش جمعی‌ ـ اجتماعی روحانیون و مراجع همراه بودند با آن همراهی می‌کردند، درغیر این صورت لامذهبی انگ ساده‌ای بود که می‌شد به هر حرکتی سنجاق کرد ومردم را از آن دور داشت. دهه‌ی سی‌ـ‌چهل روشنفکری پا می‌گرفت و پیشتر خود را در حوزه فرهنگ و ادب و هنر نشان داده‌بود. اما عامه مردم را نمی‌شد (در آن مقطع)با جریان‌های روشنفکری هنری و ادبی به جایی رساند و آن ها را به غفلت هاشان  آگاه ساخت آن هم در جامعه‌ای که اندیشیدن کار سختی بود. جریان‌های فکری چپ زودتر از هر کسی به این مهم پی بردند و به سراغ مفاهیم عام تر رفته و حتی با نزدیکی به برخی هنرمندان عامی سعی کردند پیوند هایی با بخش‌های فراموش شده‌ی جامعه ایجاد کنند و از طرفی شعارهای زیبا و دلنشین این جریان برای طیف تحصیل‌کرده نیز جذابیت‌های وافری داشت.

جریانان‌های مذهبی هنوزنتوانسته بودن به خوبی با تحصیل کرده‌های جامعه ارتباط برقرار کنند و از طرفی مذهبی‌های دانشگاه‌ها و مراکز علمی در محاق بودند. امکان این که تنها با منابری که روحانیون در آن حرف‌ها و خطبه‌های بی خاصیت می خواندند و چه بسا با خرافات و …آجین شده بود، نمی‌شد جوانان جامعه را به خوبی به این مسیر رهنمون کرد . بعد از شکل گیری گروه‌های مبارز مسلح و ضعف‌های ایدئولوژیکی که بعدها دامن یکی از این گروهای مسلح را گرفت نیاز به یک نقشه‌ی راه فکری احساس می‌شد. قدم‌هایی برداشته‌شده‌بود و اما کافی نبود. حسیینه‌ی‌ارشاد یکی از این مراکز بوده که برای پاسخ به شبه هات نسل جوان مذهبی دایر گشت.

یک معلم در این حسینیه خوش درخشید. طیف‌های متفاوت را به خود و سخنان خود جذب کرد. او توانست بسیاری از جوانان را از دام مارکسیسم نجات دهد و از سویی منتقد جدی اسلام سنتی خرافی و… بود و از سویی تمام اندیشه های غربی را دربست قبول نداشت.

دکتر علی شریعتی همان معلمی بود که جامعه به او نیاز داشت. معلمی که توانست حتی با عوام جامعه نیز ارتباط بگیرد و از طریق دانشجویان و جوانان حرف‌های خود را به گوش عامه مردم برساند.او هدف درستی را مشخص کرد. فرهنگ غالب ایرانی متاثر از دین و مذهب بود و تنها راه اصلاح این جامعه (و هنوز هم) اصلاح فرهنگ دینی مردم بود. او شجاعت شک به باورها را به نسل نوپا داد و پرسیدن را به آنان آموخت و این که رو‌به‌روی هر حرفی بگویند چرا؟چگونه؟ به بودن یا نبودن اکتفا نکرد و از نسل تازه خواست که چگونگی این بودن هم برایشان مهم باشد. به این نسل گفت اگر می خواهید کاری عملی انجام دهید قبل از آن بدانید که به چه چیزی می‌خواهید عمل کنید. او آموزگار عصیان علیه خود و باورها‌ی خود بود. و نسلی که علیه خود و باور‌هایش عصیان کند می‌تواند بر هر چیزی شورش کند. امر مهمی که حکومت به آن وقوف پیدا کرد و مانع شنیدن صدای معلم به گوش شاگردانش شد. بلند‌گو‌های مدرسه‌اش را خاموش و او را به تبعیدی بی‌برگشت ناچار! دکتر علی شریعتی قبل از هر چیزی به همه‌ی ما آموخت به هر امری که به درستی آن اصمینان داریم شک کنیم و بپرسم. به ما آموخت بره‌ی رام هر هی‌هی‌ای نباشیم و راه خود را پیدا کنیم.

دهه‌ی چهل تا هفتاد را می‌بایست دهه شریعتی و نسلی دانست که تحت تاثیر اندیشه ها و آثار او بوده‌اند. معلمی که به‌هیچ عنوان نمی‌توان از کنارش به ساده‌گی گذشت و ا و را نادیده گرفت. مهمی که حتی دشمنان‌اش به خوبی می‌دانند. این که آیا معلم ما پرسش‌های درستی مطرح کرد و یا این‌که پاسخ‌های مناسبی هم برایش داشت بحث دیگری است. این که تا چه زمان آن پرسش‌ها و پاسخ‌ها برای جامعه ایران لازم و کافی است را می‌بایست متخصصین امر تبیین کنند. اما برای نگارنده این سطور همه چیز با دکتر علی شریعتی آغاز شد. این که افق‌های تازه‌ای پیش چشم خود دیدم و در مسیر تازه‌ای از زندگی قرارگرفتم را مرهون و مدیون دکتر علی شریعتی هستم. اما بنا ندارم در آثار او و پرسش‌هایش بمانم. قطعا امروز اگر زنده می بود خودش اولین کسی بود که اندیشه هایش را در ترازوی نقد قرار می‌داد. به خصوص بعد از این که می‌دید برخی با سو استفاده از افکارش و طبعات برخی گفته‌هایش سمت و سوی جریان‌های فکری جامعه به کدام وادی است.

و اکنون نسلی که در دهه هشتاد و نود معلم تازه‌ای می خواهد. معلمی که تنها نفس اندیشه‌های شریعتی را با خود داشته‌ باشد.((عصیان و پرسش‌گری)). حال در این ظرف چه می ریزد به زمان حال بستگی دارد.

معلم من به من آموخت متاثر آموزه‌های گفتمان رسمی و دیکته شده نباشم. بیاندیشم و تسلیم نباشم. به من آموخت آجری تازه‌ای بر دیوار پوسیده‌ی افکار و القائاتی که از آن استحمار و استبداد و خودکامگی بالا می‌روند؛قرار ندهم و آن‌را فرو بریزیم.

بزرگترین درسی که به ما آموخت این است که:همیشه منتقد وضع موجود باشیم!

یا حق!

م. شمیم / 11 آذر 1392

 

منظور خاتمی از جریان سومی‌ها چیست؟

منظور خاتمی از جریان سومی‌ها چیست؟

مصاحبه با : رضا علیجانی

موضوع : درباره‌ی نقش خاتمی پس از سال ۸۱

تاریخ انتشار : ۲۲ / اردیبهشت / ۱۳۸۱

منبع : روزنامه مردم‌سالاری


رضا علیجانی گفت : مسیر آینده خاتمی قهر و انفعال و کناره گیری نیست، ایشان با اتکا به ۲۲ میلیون رایی که از مردم بدست آورده است، حرکتی رو به پیش نه رو به کنار، خواهد داشت.

ادامه نوشته

آیا جمهوری اسلامی می‌توانست شکل دیگری پیدا کند؟

·         آیا جمهوری اسلامی می‌توانست شکل دیگری پیدا کند؟

·         اجتهاد؛ نه جواز قتل و نه جواز شکنجه

·         پاسخ به یک انتقاد درباره شرط اجتهاد برای وزیر اطلاعات

·         چرا بناشد که وزیر اطلاعات مجتهد باشد؟

نویسنده: حسن یوسفی اشکوری

موضوع : نقدی بر ادعای مطرح‌شده در برنامه‌ی «صفحه ۲ آخر هفته» تلویزیون فارسی بی‌بی‌سی ـ ۴

ادامه نوشته

زندگی نامه دکتر احسان شریعتی


برای دانلود  زندگی نامه دکتر احسان شریعتی  به فرمت pdf کلیک کنید

فهرست مجموعه آثار به انگلیسی


COLLECTED WORKS of Dr. Ali SHARIATI

 

1. LETTERS TO THE INTIMATE ONES Contents: - To My Father (teacher and mentor), Wife and Child - To Friends, Brothers and Sisters - To you two, the Martyrs: O’ brother and Sister - The Two Wills - Last Writings - Last words with you: O’ Omnipotent Divine Lord - Copies of Some Original Scripts

 

2. THE EDUCATION OF A REVOLUTIONARY - How to Persevere - Mysticism, Justice and Liberty - Love, Monotheism - O, Freedom, Celebrate Freedom - Education of a Revolutionary - Inner-most Spiritual Reflections - The Salutations of Prayer - Horr, the Martyr - The Momentous Night - Ascension to the Heavens

 

3. ABU-DHAR - Chapter 1: Abu-Dhar Ghafari - Chapter 2: Once again Abu-Dhar (text) - Once again Abu-Dhar (preface to the drama)

 

4. RETURN TO THE SELF - Return - Chapter 1: Return to the Self - The lines sharply drawn - Miracle of Consciousness and Faith - Which self do we return to? - Chapter 2: Return to which self? - Destiny of thoughts - Modernist reformers - Revolutionary Political Leftists - History and Society - What point in History are we? - Philosophy and science of History - Marxism and the direction of History - Intellectuals’ Commitment - Historical Determinism - Intellectual’s Prophetic Mission - Assimilation - The Cessation of History - Historical Conscience - Recollection of the Historical Self in the Orient - Pseudo-Modernization - Colonialism and Assimilation - Cosmetic versus True Reform - Committed Intellectual or the educated - Colonization of Africa - The Failure of Marxists Analysis of Colonialism - Marxism and Analysis of Sub-Structure - Nationalism and Marxism - Understandings of Religion - Sociology and Social Commitment - Techniques of Becoming Intellectual - Three Bases - The Relationship between Science and Practice - Critical years- What is to be done? - The Critical Insight of Intellectuals - Scientism - Geography (context) of Words - The Responsibility of the Intellectuals in Today’s Society - The Summary of the Discussion - We have Various Cultural Historical Identities - Intellectual as Conscious thinker, Ideologue - The Appropriateness of Political/Social Theories in the Process of Total Liberation - Materialism - Marx, Socialism and Materialism - My worldview, based on a spiritual interpretation of the world. - Fanon’s Will

 

5. IQBAL AND US Book one: - Iqbal, the Reformist of the Century - As a Muslim in this Age: - His/her Existential pains and Issues - The 20th Century and my Pains - Islam Traumatized, and Ali Devastated - Revitalization Book Two: - Iqbal and us - The 20th Century - God the Infinite - We - Iqbal - Authentic Islamic View - Iqbal’s Worldview - Visions in Search of the Spiritual Meaning - Islam as the Cultural Force, Threatening Systems of Power and Reaction - Religion against Religion - Our Society’s Intellectual Wave - Our Society’s Exposure to the West - Socialism - The World we live in - Attachments - Copies of Some Original Scripts - References - Notes and Explanations - List of Qoran’s Verses - List of Persons, Tribes and Sects - List of Locations and Institutions - List of Articles and Books -List of Subjects, Concepts and Expressions

 

6. HAJJ (pilgrimage) - Some Comments to the Reader - Inverted Cloak - 23 years in 23 days - Rendezvous with Abraham - Hajj Customs - Greater Hajj - Greater than Hajj: Martyrdom

 

7. SHIISM - Book 1: Shia a Complete Party - Book 2: The Role of Historical Characters and Memory in Shia History - Book 3: the Responsibility and Commitments of being a Shia

 

8. SUPPLICATION (Prayer) - Book 1: Prayer by Alexis Karl - Book 2: Sajjad School - Book 3: Prayer: Text - Book 4: The Most Exquisite Spirit of the Worshipper

 

9. ALAVID SHIAISM AND SAFAVID SHIAISM - Red Shiaism and Black Shiaism - Alavid Shiaism and Safavid Shiaism

 

10. SOCIAL CALSS ANALYSIS IN ISLAM - Book 1 - 3

 

11. HISTORY OF CIVILIZATION (Vol. 1) - What is Civilization? -General Discussion on Civilization and Culture - The Definitions of History - Various Schools in the field of History, and their methods of Research - Why Myths are the Soul of all World Civilizations? - The history of Chinese Civilization - Chinese Insights

 

12. HISTORY OF CIVILIZATION (Vol. II) - Spectacular Event in History - Characteristics of Contemporary Century - General Discussions on World view and Culture - Worldview and Context - Political Trends in Contemporary Times - Issues of Self-Discovery - Particularities of Contemporary Civilization

 

13. DESCENT IN DESERT - The Fall - Desert - Attachments: - An Explanation of ‘Creation Anthem’ - Idolatry (Totemism) - Dear Friends

 

14. HISTORY AND STUDY OF WORLD RELIGIONS (Vol. 1) - Lesson 1 - 7

 

15. HISTORY AND STUDY OF WORLD RELIGIONS (Vol. 11) - Lesson 8 - 14

 

16. ISLAMOLOGY 1 (Hosseineyeh- Ershad Classes) - Lesson 1 - 9

 

17. ISLAMOLOGY II - Lesson 10 - 17

 

18. ISLAMOLOGY 3 - Lesson 19 - 27

 

19. HOSSEIN, ADAM’S HEIR - Hossein, Adam’s heir - The Avenger - Martyrdom - After Martyrdom - A Discussion on the “Martyr” - Historical Insight of Shiism - Messianic Awaiting, the Doctrine of Protest - Attachments: - The philosophy of History in Islam - Martyred Teacher’s (Dr. Shariati) Preface to the Book: Hojr- ibn Adi

 

20. WHAT IS TO BE DONE? - A Message of Hope to the Enlightened Thinker (an Interpretation of Sureh Rum) - The Social Mission of the Committed Intellectual - Geometry of Cultural Sociology - Third Way - Self- awareness and Religious Alienation - Where Shall We Begin? - Extraction and Refinement of Cultural Resources - What is to be done? - Who is the Committed Intellectual? - Attachments: - Intellectual’s Connection to Society - Questions and Answer

 

21. WOMAN - Fatima is Fatima - Expectations from a Muslim Woman - The Seminar on “Woman” - Attachment: - Veil

 

22. RELIGION AGAINST RELIGION - Religion against Religion - Father, Mother, We are Responsible - Yah, Brother, That’s the Way it was - Attachments: - Toinby, Civilization, and Religion - Goodbye, the Place of Martyrdom - If there were no Pope and Marx never came along - Round-table Discussion: Question and Answer Period

 

23. WORLDVIEW AND IDEOLOGY - Foreword by the Publisher - Worldview - A Comparative Analysis of different Worldviews - A Class Analysis of Cain and Abel - The Monotheistic Worldview and the Polytheistic Worldview - Bourgeois Class and the Materialistic Worldview - Monotheism and Polytheism - The Significance of Monotheism - Ideology (1) - Distinguishing Ideology from Science and philosophy - Distinguishing Ideology from Religion, Two Distinct Readings of Religion - The role of Ideology in Modern centuries - Ideology, the Committed Intellectual’s Distinction - Ideology (II) Questions and Answers - Ideology (III) - Culture and Ideology - Introduction 1- Culture 2- Civilization - Universal Culture and Civilization - Ethnic Culture and Civilization - Cultural Capital - Philosophical Approach - Scientific Approach - Technical Approach - Socio-Political Approach - The Artistic Conscience - Religious-Gnostic Conscience 3- Ideology - Significance of this Humane Self-Consciousness - Posing the Issue the Other Way Around - What’s Ideology? - Islamic Society - Civilization in Medina - Self-Awareness - What’s “Wisdom?” - Conclusion - Ideology (IV) - Ideology (V) - Messianic Awaiting, Historical Determinism and Human Will - Dialectics and its relation to the Materialistic and the Monotheistic Worldview - Dialectical Understanding of “Man” in Islamic Doctrine. - The Place of Ideology in two Opposing Worldviews - Material Symbols to illustrate Ideological and Spiritual Concepts - Challenging Reactionary Idols - Diverse Schemes against Revolutionary Islam - Attachments - Questions and Answers - Taboo Mediation verses Ideological/Rational Mediation - Migration and Civilization - The role of Migration (and Movement) in the Birth Civilizations - The Impact of Crusader Migrations, and “Travel” in Changing Western Medieval Society - Islam’s Objective Sub-Structure and Subjective Super-Structures - The Impact of Migration in the Development of Worldviews - The Concept and Types of Migration in Qoran - Index

 

24. MAN (HUMAN) - Man and Islam - Liberty - Man, Islam and Occidental Schools of Thought - Man as the Free Agent _ Liberation of Man - Man and History - Existentialism - Attachments: - Solitude - The Philosophy of “Man’s” Creation

 

25. MAN AS SELF-“LESS” ALIENATED BEING - Humanism in the West and the East - Rebellion of “Man” - Four Prisons of “Man” [Nature, History, Society and “Self”] (Abadan University conference) - Four Prisons of “Man” [Nature, History, Society and “Self”] (Lecture in the College of Social Services) - Man As Self-“Less” Alienated Being - Perfect “Man” - Modern Reactionaries - Requirements of the Modern “Man” - Some Words about this Book - Wishes - Attachment: - The Tragic End of Young’s Life

 

26. ALI - Translation and interpretation of 32nd sermon of Nahhjulb-balaqeh - Ali, as Reflection of myths - Our century in Pursuit of Ali - Ali by Himself and Alone - What need is there for Ali? - Ali, Committed to a United Front - Oppressors, Heretics and Treacherous Ones - Ali Followers and their sufferings - Impact of Ali’s Life Beyond his Mortal Death - The Islamic Community and the place of Leadership - Attachment: - Ali and History

 

27. RECOGNITION OF IRANIAN-ISLAMIC IDENTITY - Islamic history of Iran up to Safavid Period - Return to “Self” - Islamic Renaissance in the Century at a Glance - Regrets - Attachments: - Shiism : Meeting of Semitic and Aryan Spirits - Neighbouring Counties

 

28. METHODS IN STUDY AND UNDERSTANDING OF ISLAM - Book 1: - Arabs Prior to Islam - Book 2: - Method in Study and understanding of Islam - The Prophet’s Personal Characteristics - From Hijra to his Death - Examining Some Historic Events in Early Islam - Salmaan the “Pure” - A Short Study of Imam Reza’s Title, ‘Heir to the Throne’ - Book 3: - School of Islamic Education - Attachments: - The Necessity of Study of Islamic History and Civilization - ‘God’ in Different Religions - Concept of Worldview in Open and Closed Societies - Qoran and Computer - Principles of Following Religious Leaders - Service and True Reform - Cultural Geography of Saudi Arabia - A Look at Qoran

 

29. RENDEZVOUS WITH ABRAHAM - Rendezvous with Abraham - The lectures of Hajj trip in 1970 - The lecture of Hajj trip in 1971 - Attachments: - History and its Place in Islam - The Curve of ‘Man’s” Progressive Evolution - Ali’s book: for Tomorrow, for Ever book - Consistent Standards in Education - Islamic Knowledge - The Necessary Role of Typology in Writing Biographies - Death, a Message to the Living

 

30. ISLAMOLOGY - No Detailed Outline

 

31. CHARACTERISTICS OF MODERN CENTURIES - History of the Evolution of Philosophy - Methodology of Science - The Economic Roots of Renaissance - A Look at Ancient, Medieval and Modern Centuries - A Brief Review of Medieval and Modern Characteristics - A Glance at Tomorrow’s History - Neo-‘Scholastics’ - Machine in Captivity of Technology - Civilization and Pseudo-Modernization - Place of Class Consciousness - The Avant-Garde’s Belief in “Return to Self” (in the 3rd World) - Attachments - Dynamic and Static Worldview - Hijra Basis for Dynamic Worldview - ‘Scientific’ Sociology - Darwinism, Homogenize of Civilizations - The 3rd World Speaks for Itself - Realistic and Pseudo-Intellectuals Position Vis-à-vis Religion - True Moral Role Models are to be found in Islam - Preface to the Conference on Hasan Al’amin

 

32. ART - Art Awaiting the Saviour - Religion as a Door, and Art the Window to the Soul - Art as Critique of Status Quo - On Literature and Criticism - Play: Oppression and Justice - A Selection of Poems - Attachments - What is Poetry? - A Lesson and an Anecdote

 

33. MONOLOGUES IN SOLITUDE (Vol. I-II)

 

34. PERSONAL LETTERS

 

35. AN ASSORTMENT OF WRITINGS (Vol. I-II) Volume I: - History, Society - “Man” - Understanding “Islam” - The Medieval and Modern Centuries - Religion, Gnosis and Idealism - Art - Monologues in Solitude - Ershad Institute - Letters Volume II: - Children and Teenagers - “One,” Followed by an Eternity of Zeros - Articles - A Selection of Notes - Translations - Photos of Handwritten Notes

 

کتاب‌های شریعتی برای کودکان

شریعتی سه کتاب برای کودکان و نوجوانان نوشته است: «یک جلوش تا بی‌نهایت صفرها، «گیاه‌شناسی»، و «برای خود، برای ما، برای دیگران».

در « یک جلوش تا بی‌نهایت صفرها!» شریعتی داستنِ آفرینش ونسبتِ میانِ انسان و خدا را به زبانی ساده بیان می‌کند. در مقدمه‌ی کتاب آمده است: «آری،بچههایما،همهچیز را می‌فهمند. حتی جهان را، همه چیز جهان را، حرکت همه چیز را، پوچی را، معنی را، دنیا را، آخرت را، برای خود را، برای خلق را، برای خدا را، حتی شهادت را، توحید را، و… یک، جلوش، -تابینهایت- صفرها را.»


در «گیاه‌شناسی» شریعتی انسان‌ها را به گیاه‌ها تشبیه می‌کند: پیچک و کدو تنبل و... انسان ایده‌آل از نگاهِ او همانند صنوبر و سپیدار است: یک وجب جا از زمین اشغال کرده اما تا به آسمان قد کشیده است.

در «برای خود، برای ما، برای دیگران» شریعتی روند تکامل حیات را به زبانی ساده شرح می‌دهد و می‌گوید که «تکامل قانون طبیعت است» در این متن به تفاوت میان انسان و بقیه‌ی موجودات می‌پردازد و می‌گوید که اصلی‌ترین تفاوت‌ها «فهم» است و «برای دیگران زیستن»، که نوعی«خداگونگی» است.



و ایران! به چه کارش می‌آید اشک‌های مصدق و دفترهای من؟


«... اقیانوس بیکران نفت! این طلای مذابی که جهان را آتش و گرما و روشنی بخشیده است و خودش را میسوزاند و این همه پریشانیها و انقلاب‌ها و ناآرامیها و دشمنیها و حیله‌ها و استبداد و استعمار و اسارت و تیره روزی و خون و شهادت همه از او است و... سرنوشت مصدق که با گریه‌ها و فریادها و اشکها و آرزوها و شکنجه‌ها و زندان‌ها و رنج‌های عمرش و با آرزوهای مقدس و دل‌انگیزش چه سخن‌ها گفت همه در رویا و چه شعر‌ها و داستان‌ها سرود همه در خیال و دیدیم چه سرنوشتی داشت.

....می‌گویند همان گریه‌ها و اشکها و فریادها و قصه‌ها و سخن‌ها و و رویاهای او ملت ما را بیدار کرد، طعم آزادی را به وی چشاند، آینده را در پیش چشمانش بزرگ و پرشکوه نمود و استبداد را و این تاریخ بد را و حکومت جور را و بیگانه را و عقب‌ماندگی را و زیبایی‌ها و ارجمندیها و ارزش‌ها و ثروت‌های خویش را شناخت، احساس کرد و در خویش چشم گشود و جهان‌بینی دیگر یافت و... چه و چه‌ها!

اما من در این تردیدم که آیا این همه خدمت بوده است و آیا اگر این پیر وطن‌پرست 28 مرداد را از پیش میدید و خاموشی میگزید و لب‌بسته به گوشه‌ی احمدآبادش میرفت و مینشست و تنها میزیست و میمرد و این نسل او را نمیشناخت و به سخنانش و به غم‌هایش و اندیشه‌ها و عاطفه‌هایش دل نمیبست خدمتی بهتر نکرده بود؟ چه میگویم؟ یعنی رنجهای این ملت رنجور را کمتر نساخته بود؟

من اکنون تاریخ را مینگرم و به یاد میآورم که ملت من در پنجاه سال سلطنت ناصرالدین شاه چگونه میزیست و در این 19 سال (از 9 اسفند 1329 سال رهبری وی تا حال) چگونه میزید و این دو دوران را با هم در زندگی ملتم میسنجم و میبینم باید آن سالخورده مرد وطن‌پرست آزادیخواه که سیاست را میدانست و سرنوشت را و دنیا را و خود را، خاموش میماند و تنها و ساکت میمرد و گر چه خاموش ماندن و تنها مردن برای یک انقلابی آزادیخواه وطن‌پرست که سراسر جانش مشتعل این عشق است کاری است دشوارتر از جان کندن اما مگر عشق به سرنوشت این ملت در جان او نیرومند‌تر از عشق او به این ملت نبود؟!

چه شگفت داستان غم‌انگیزی است!

گاه دوست داشتن با دوست داشتن ناسازگار میافتند و در جهان چه رنجی جانکاه‌تر از این؟

....و ایران! به چه کارش می‌آید اشک‌های مصدق و دفترهای من؟»

 

(م.آ.33)

متنی دربارهٔ جلال آل‌احمد که دکتر شریعتی پس از مرگِ جلال نوشته است


باید با او سعی می‌‏کردم. آخر با هم عهد کرده بودیم که یک بار دیگر حج کنیم، این بار با هم. ملک‌‏الموت همان سال، او را از ما گرفت و من تنها رفتم، اما همه جا، او را در کنار خود می‌‏یافتم، همه مناسک را- گام به گام- با هم می‏‌رفتیم، اما، نمی‏‌دانم چرا، در سعی بیشتر «بود». ظهوری تابنده داشت و حضوری زنده و گرم، صدای پایش را می‏‌شنیدم که پیاده می‏‌دود و آشفته، و هرم نفس‌نفس‌زدن‏‌هایش که چه تبدار بود و تشنه و عاشق. تنها خود را به این سیل خروشان حیرت و عطش خلقی که سراسیمه از این سو به آن سو می‏‌دوید سپردم اما، او را، به هر سو که می‏‌نگریستم می‏‌دیدم؛ گاه پا به پایم می‏‌دوید، پا به پایش می‏‌دویدم، گه می‏‌دیدم که همچون صخره‏‌ای از بلندای صفا کنده شده است و با سیل فرو می‏‌غلتد و پیش می‏‌آید و گاه، در قفایم احساسش می‏‌کردم، هروله می‏‌کرد و مسعی می‏‌لرزید، می‏‌یافتم، می‏‌شنیدم و می‏‌دیدمش که سرش را بر آن ستون سیمانی می‏‌کوبد و می‏‌کوبد و می‏‌کوبد تا... بترکد، که همچون حلاج از کشیدن این بار گران به ستوه آمده بود و آن همه انفجار را در آن نمی‏‌توانست به بند کشد و نگاه دارد. او که سر را به دو دست می‏‌گرفت و به میان خلق می‏‌آمد و به التماس ضجه می‏‌کرد که بزنید، بزنید که سخت بر من عاصی شده است! چرا در سعی این همه «بود» و بیش از همه جا؟ شاید از آن رو که در حج خویش نیز، چنین بود، در این «سفرنامه» که همه «گزارش» است و همه جا چشم تیزبینش کار می‌کند، تنها در مسعی است که شعله‏‌ور می‏‌شود و دلش را خبر می‏‌کند و روح حج در فطرتش حلول می‏‌کند و شعشعۀ غیب بی‌تابش می‏‌کند و بی«خود»! شاید از آن رو که «مسعی» شبیه «عمر» او بود و «سعی» زندگی‌‏اش، تشنه و آواره و بیقرار در تلاش یافتن «آب»، برای «اسماعیل‌‏های تشنه در این کویر»! و شاید، اساساً، به این دلیل که او، راه رفتنش مثل سعی بود، چقدر خود را به او رساندن سخت بود، باید همیشه می‌‏دویدی، اگر لحظه‌‏ای غفلت می‏‌کردی، لمحه‌‏ای به قفا یا چپ و راست و یا به خودت چشم می‌‏گرداندی، عقب می‌‏ماندی و او، به شتاب عمر خویش، می‏‌گذشت. اصلاً او راه نمی‏‌رفت، قدم نمی‏‌زد، هروله می‏‌کرد! گویی تشنه خروشان جستجوگری است که همواره، احرام بر تن، آواره میان دو قله «صفا» و «مروت» می‌کوشد و می‏‌دود و در این کویر، آب می‏‌طلبد، و این، زندگی کردن وی بود. و این بود که در حج، تنها به مسعی که پا می‏‌نهد بر می‌افروزد و «خسی در میقات»ش به سعی که می‏‌رسد، «کسی در میعاد» می‏‌شود و «چشم دل» باز می‏‌کند و آنچه نادیدنی است می‏‌بیند و حکایت می‏‌کند.(1)

م.آ.35 آثار گونه‌گون، جلد اول.

 

مناظره دکتر بیژن عبدالکریمی و دکتر عباس منوچهری

·  دکتر عباس منوچهری، استاد علوم سیاسی دانشگاه تربیت مدرس،  مولف کتاب « شریعتی، هرمنوتیکِ رهائی و عرفانِ مدنی»، تهران: موسسه تحقیقات و توسعه علوم انسانی، 1383؛
 

·  دکتر بیژن عبدالکریمی، استاد فلسفه در دانشگاه آزاد اسلامی، مولف دو کتاب « ن‍گ‍اه‍ی دوب‍اره ب‍ه م‍ب‍انی ف‍ل‍س‍ف‍ه س‍ی‍اس‍ی ش‍ری‍ع‍ت‍ی» (ت‍ام‍ل‍ی ب‍ر پ‍ارادوک‍س دم‍ک‍راس‍ی م‍ت‍ع‍ه‍د)، تهران: ن. اشراقیه، 1368؛ و «شریعتی و سیاست‌زدگی»، تهران: م.خ.ف. رسا، 1377؛


Dr ManucheriDr Abdolkarimi


منوچهری- موضوع بحث را دوستان بحث در باب دموکراسی عنوان کردند. بنا بر این بود که ما بحث امت و امامت دکتر شریعتی را با آقای دکتر عبدالکریمی مورد بحث و گفتگو قرار دهیم. به هرحال تا آنجا که می‌شود تلاش بر این است که در مناظره‌ها تبادل آرا شود و در عین حال مخاطبین هم مشارکتی داشته باشند. ما امیدواریم امروز بتوانیم از آن تک‌گویی ‌ها اجتناب کنیم و این بحث را تا آنجایی که وقت اجازه می‌دهد به گفتگو بگذاریم. مباحثی که جناب آقای دکتر قانعی راد مطرح کردند تا حدی کار را برای ما آسان می‌کند. موضوع اینجا مواجهه با یک فکر است. نکته ای که باید لحاظ شود این است که ابتدا به ساکن آیا بنا است که دو نفر دیدگاه‌های خود را به گفتگو بگذارند یا اینکه در باب یک موضوع یا مسئله معینی بحث شود؟ من اینجا ازسخن گادامر در باب گفتگو استفاده می‌کنم. او می گوید آنچه که موضوع است باید محور باشد نه دو طرف گفتگو. آنجایی که بحث گفتگو است اگر به دو طرف گفتگو کننده محدود شود یا محوریت با دو طرف باشد گفتگو بی‌حاصل است. موضوع است که باید محور قرار گیرد. تذکرات دکتر قانعی راد که به حوزه‌های معرفتی و شیوه نگریستن در حوزه‌های دانشگاهی مربوط می شود به موضوعاتی که جنبه فکری دارند نیز قابل تعمیم است و از جمله آرای شریعتی. سخن من بیشتر معطوف است به علوم سیاسی و مشخصاً اندیشه سیاسی و طبیعتاً دکتر عبدالکریمی هم از منظر فلسفی که شمولیت بیشتری دارد صحبت خواهند کرد. قاعدتاً برای ورود به بحث شرط این است که یکدیگر را لحاظ کنیم. یعنی در عین حال که بنده در باب امت و امامت شریعتی بحث می‌کنم باید فهم دیگران را نیز لحاظ کنم در غیر این صورت دچار محدودیتی می‌شوم که بحث را بی‌حاصل خواهد گذاشت. اینجا مناظره بین بنده و آقای دکتر عبدالکریمی نیست. بحث امت و امامت دکتر شریعتی و نسبت او با دموکراسی است، آنگونه که فهمیده می‌شود و آنگونه که بیرون از حوزه فکری شخصی ما موضوع مورد بحث و مجادله است. تا آنجایی که می‌شود باید از حوزه غیرمدعی به قضیه پرداخت. این موضع غیرمدعی می‌تواند همدلانه باشد و ضرورتاً نقد و رد صرف نیست. بنابراین در وقتی که در اختیار من است دو نکته را ابتدا مطرح می‌کنم و بعد به نکاتی در ارتباط با بحث امت و امامت خواهم پرداخت.

در اینکه با یک فکر مواجه هستیم شک و تردیدی نیست، گرچه خود پرداختن به این تفکر ممکن است تحت‌الشعاع پرداختن به یک متفکر قرار گیرد. یعنی در حین بحث به جای پرداختن به خود آن فکر یا نظریه به همه ابعاد فکری آن متفکر یا خود آن متفکر پرداخته می‌شود. ما باید از نظر روشی از این مشکل اجتناب کنیم. آنچه که در باب حوزه اندیشه سیاسی- که قاعدتاً عنوان درستش اندیشه هنجاری است- مهم است، بحث روش است. چون هر مواجهه‌ای که ما بخواهیم از هر موضع و منظری با تفکر شریعتی یا مشخصاً بحث دموکراسی یا امت و امامت داشته باشیم مستلزم فهم درست آن فکر یا اندیشه است. ما عموماً با این مواجه می‌شویم که آن فهم مفروض گرفته می‌شود -حتی در کتاب‌ها و مقالاتی که بحث را خیلی هم جدی می‌کنند -  و بعد به ارزیابی و سنجش می‌پردازند. ما باید از این اجتناب کنیم. اندیشه به معنای اعم و اندیشه سیاسی اجتماعی به معنای اخص ابتدا مستلزم فهم درست است. باید مطمئن باشیم آنچه را که متفکر در نظر داشته را درست فهمیدیم. البته این قضیه را پیچیده می‌کند. به این معنا که در مواجهه با یک فکر و در فهم آن ما با تأثیر و نقش مؤلفه‌های متعددی روبرو هستیم. برای فهم باید روش صحیحی را اتخاذ کنیم. اگر با یک تفکر مواجهیم آن فکر چیست و با چه چیزی مواجهیم؟ در حوزه اندیشه و اندیشه‌شناسی حداقل پنج رویکرد وجود دارد: یکی رویکرد «متن‌محور» است. ساختارگرایان و متن‌محوران مبنا را بر متن، ساختار متن می‌گذارند بدون در نظر گرفتن هیچ مؤلفه دیگری. مدعی اند که تفکر و اندیشه و آرا همه در متن، هویت و تجسم پیدا می‌کند و بنابر این باید از طریق متن آن فکر را بفهمیم. رویکرد دیگر تاکید برموقعیت «مؤلف»است و اینکه مؤلف چه می‌خواسته بگوید؟رویکرد دیگر بر «مفسر» تأکید دارد و اینکه قرائت‌ها می‌توانند متکثر باشند چرا که هر مفسری به نحوی با آن فکر مواجه می‌شود. یک عده نیز بر «زمینه» تأکید دارند با تکیه  بر شرایط خاص سیاسی اجتماعی و تاریخی معین و از طریق ارتباطی که با آن زمینه برقرار می‌کنیم می توان متن را فهمید و اینکه این زمینه است که اندیشه را شکل می دهد. علاوه بر این مخاطب هم می‌تواند در اینجا مؤلفه مهم دیگری باشد به این معنا که چه فهمیده شده است. پل ریکور در تعریف هرمونتیک و فهم و تفسیر می‌گوید که تا جایی که به آراء و اندیشه‌ها مرتبط می‌شود ما با دو دنیا مواجهیم: یکی عالم و دنیای سخن است؛کسی چیزی می‌گوید و مخاطب هم در ارتباطی که با گوینده دارد در همان زمان می‌شنود و می‌فهمد. اما در زمان و شرایطی دیگر، همین سخن حکم متن را دارد؛ اینجا با دنیای متن مواجهیم و نه دنیای سخن. بی توجهی به این ابعاد امکان سوءفهم را بسیار زیاد می کند. در همینجا می توان گفت که یکی از مشکلات و مسائل جدی که در فهم آرا و افکار دکتر شریعتی هست بی‌توجهی به استلزامات روشی فهم آرا و اندیشه است. به همین معنای پنج گانه ای که اشاره کردم. اگر کسی بتواند به شکلی به هر پنج مؤلفه توجه کند احتمال خطا را کاهش می‌دهد و امکان فهمیدن آن فکر را افزایش می‌دهد. از این رو رعایت الزامات روشی در مواجه با هر تفکری الزامی است. این را به عنوان یک ضرورت بیان می‌کنم: در مورد یک فکر چگونه می‌توان قضاوت کرد آیا یک فکر می‌تواند مورد قضاوت قرار گیرد؟

 

عبدالکریمی- من به دلیل کمبود وقت ناچارم وارد یک ماراتن سرعت شوم. پوزش می‌خواهم از سرعت و شتاب در گفتارم. اولاً تشکر کنم از دوستانی که من را قابل دانستند و به این جمع دعوت کردند. همچنین از دوستانی که در این جمع به عنوان شنونده حضور دارند بسیار سپاسگزارم. آقای مجری، بنده را جزو منتقدین شریعتی قرار دادند؛ هم درست است و هم نه. واقعیت این است که تفکر پاره‌ای از متفکران به خطوط سیاه آثارشان محدود نمی‌شود. هر متفکری دارای آثاری است. این آثار متشکل از خطوط سفید و سیاه است و همه آثار یک متفکر را نمی‌توان به مجموعه‌ای از حوزه‌ها و اندیشه‌ها تأویل و تحویل کرد. من ممکن است به پاره‌ای از عبارات سیاه آثار شریعتی منتقد باشم اما باید اعتراف کنم که از خطوط سفید آثار او بسیار اثر پذیرفتم تا آنجا که بعضی از دوستان که با من و زندگی من آشنایند می‌گویند علیرغم اینکه تو سیاه‌مشق‌هایی در نقد معلمت نوشتی اما به هرحال حضور او در نوع نگاهت، در زندگی‌ات بسیار پررنگ است. به این اعتبار کلمه منتقد را اگر قرار است بر اساس فهم رایج فهمیده شود برای خود نمی‌پذیرم. نکته دیگر اینکه آن معلمِ بزرگ شریعتی، علی‌بن‌ابی‌طالب، عبارتی دارد که «من علمنی حرفاً فقد سیئنی عبدا» و من به عنوان یک دانشجوی فلسفه باید اعتراف کنم که منزلت‌شناسی و مرتبت‌شناسی، شرط اول تفکر است و ما دانشجویان هیچ گاه نباید منزلت و مرتبت خود را فراموش کنیم. به این اعتبار من در همینجا عبودیت خود را نسبت به معلم خودم شریعتی اعلام می‌کنم. بعد از این مقدمه شاید این حرف‌ها تکرار باشد و نیازی به گفتن نباشد اما هنوز در جامعه ما که اسیر کیش شخصیت‌پرستی هستیم شاید این حرف‌های مکرر نیاز به بیان داشته باشند. ارسطو در رابطه با معلم خودش گفت که من به افلاطون عشق می‌ورزم اما به حقیقت بیشتر. اما ارسطو یک جمله را فراموش کرد و آن اینکه این نیز خود درسی بود که ارسطو از معلمش افلاطون آموخته بود. به هر حال اگر من در اینجا سخنی در نقد معلم خودم می‌گویم درسی است که از او آموختم و احساس می‌کنم وظیفه شاگردی و دانشجویی خودم را ایفا می‌کنم و اگر غیر از این باشد نتوانستم دانشجویی در قامت معلم خود باشم.

بر اساس این مقدمات واقع مطلب این است که من فکر می‌کردم که در قالب پیوسته می‌توانم مطالب خودم را بیان کنم نمی‌دانم چگونه می‌شود با بحث‌های منقطع، هم نکاتی را در ارتباط با بیانات برادرم دکتر منوچهری بیان کنم و هم پروژه خودم را دنبال کنم. من فقط به شکل گذرا بگویم: در مورد رویکردهای چندگانه ای که دکتر منوچهری در مواجهه با  متن بر شمردند( متن‌محور، مؤلف‌محور، مفسرمحور، زمینه‌محور و یا مخاطب‌محور) من دو نکته دارم. نکته اول اینکه هیچ‌یک از اینها از هم تفکیک‌پذیر نیست؛ یعنی در هر فهمی همواره متن، مؤلف، مفسر، زمینه و مخاطب همه در رابطه ای دیالکتیکی با هم دخیلند. اما اگر روش خود را اعلام کنم در واقع هیچ‌کدام از اینها به تنهایی نیست. من فکر می‌کنم نحوه مواجهه دیگری با متن می‌تواند وجود داشته باشد و آن هیچ یک از آنها نیست؛ گرچه مستقل از آنها هم نیست. رهیافتی که من دارم، یعنی نحوه مواجهه‌ای که من در بحث خودم خواهم داشت براساس یک رویکرد فلسفی چنین است که گاه شما در بحث فلسفی به مبانی متفکر نظر می‌کنید. در بحث فلسفی می‌کوشید که آموزه‌های آن را تقلیل دهید به اصلی‌ترین مبانی آن؛ این مبانی گاه آگاهانه اتخاذ شده‌اند و گاه ناآگاهانه. یعنی این امکان هست که متفکری فرضاً تحت تأثیر مبانی پوزیتیویستی باشد اما خود را مفسر قرآن بداند بی‌آنکه از مبانی پوزیتیویستی آگاه باشد. این امکان بسیار زیاد است. بسیاری از ما دیدگاه‌های فلسفی داریم اما نمی‌توانیم مبانی خودمان را روشن کنیم. پس این امکان هست که من در بحث خودم به مبانی ای اشاره کنم که مؤلف در متن بدان‌ها اشاره نکرده است اما من به عنوان یک دانشجوی فلسفه در تحلیل گفته‌ها و آموزه‌ها نظرم چنین است که این آرا و اندیشه‌ها برمی‌گردد به همان مبانی ای که خود متفکر نسبت به آنها ناآگاه بوده است. همچنین متفکر، آراء و اندیشه‌هایی را بیان می‌کند اما توجه داشته باشیم که نتایج و لوازم و پیامد اندیشه‌ها تابع ما نیست. متفکر، مقدمات خود را بیان می‌کند اما اینکه این مقدمات چه نتایج و لوازمی داشته باشد دیگر در حیطه اختیار متفکر نیست. ما در طول تاریخ بشری موارد و نمونه‌های بسیاری داریم که متفکر چیزی اندیشیده‌ است اما این اندیشه به نتایج و لوازمی منجر شده است که اساساً به فکر آن متفکر خطور نکرده است. این را در تجربه تاریخی خودمان هم بیان می‌کنیم. این ضرب‌المثل رایجی در زبان ما است که «چی فکر می‌کردیم و چی شد»؛ آنچه می‌شود همواره تابع اراده ما نیست، همواره تابع پروژه‌های ما نیست. تاریخ تفکر، خیلی شبیه به تاریخ زندگی شخصی ما است؛ همه ما دوران کودکی را سپری کردیم، همه ما کلاس‌های مدرسه و انشا را به یاد داریم؛ چه انشاهایی که نوشتیم که ما وقتی بزرگ شدیم چه کاره خواهیم شد. همه ما نوشتیم می‌خواهیم خلبان شویم یا دکتر و یا معلم. هیچ کس در انشایش ننوشت که من می‌خواهم کارمند شهرداری شوم یا کارمند ثبت شوم. هیچ یک از ما در انشایش ننوشت که ممکن است من به بزه‌کاری روی آورم یا به اعتیاد. هیچ‌کدام از ما ننوشت که من بزرگ شوم همسرم را طلاق می‌دهم اما اینها حوادثی است که در زندگی ما روی می‌دهد. دلیلش این است که مسیر حوادث، تابع پروژه‌های ما نیست لذا من به عنوان کسی که خواهان مواجهه فلسفی با متن یک متفکر از جمله شریعتی است این حق را دارم که به مبانی و مقدماتی توجه کنم که ممکن است خود متفکر و مؤلف به آنها اذعان نداشته است و این همواره امکان‌پذیر است. همچنین به نتایج و لوازمی اشاره کنم که کاملاً در متن وجود دارد و یا برخلاف، نتایج و لوازمی که در متن وجود ندارد.

عنوان بحث امروز «شریعتی و دموکراسی» است. اما به راستی مسئله چیست؟ سؤال این است که میان شریعتی و دموکراسی چه نسبتی وجود دارد؟ خود این سؤال را می‌توان به دو نحو تقریر کرد یعنی سؤال این است که بین اندیشه‌های شریعتی و دموکراسی چه نسبتی وجود دارد؟ اما مراد ما از اندیشه‌های شریعتی چیست؟ این سؤال را می توان به این شکل مطرح کرد که میان اندیشه‌های سیاسی و اجتماعی شریعتی، فرضاً اندیشه‌هایی که در کتاب امت و امامت شریعتی آمده، دیدگاه‌های شریعتی درباره لیبرال دموکراسی، دیدگاه‌های او در مورد اجماع، وصایت، در مورد امامت یا در مورد «دموکراسی متعهد با دموکراسی» چیست؟ اما این سؤال به نحو دیگری هم می‌تواند تقریر شود: میان پروژه و اندیشه کلی شریعتی- که اندیشه سیاسی او فقط جزء کوچکی از نظام کلی فکری شریعتی است -با دموکراسی چه نسبتی وجود دارد؟ فرضاً میان بازگشت به خویش شریعتی و تلاش او برای احیای سنت دینی و پروژه اسلام‌شناسی فلسفی او و اجزای بسیار متنوعی که در نظام اندیشه فکری شریعتی وجود دارد با دموکراسی چه نسبتی وجود دارد؟ به اعتقاد من اگر ما صرفاً بکوشیم به بحث پیرامون رابطه اندیشه‌های شریعتی با دموکراسی بپردازیم به لحاظ روش شناختی و به لحاظ نظری اشکال وجود دارد چرا که دیدگاه‌های سیاسی شریعتی جزء کوچکی از نظام کلی تفکر او است و ما باید پروژه سیاسی اجتماعی او را در طرح کلی جنبش فکری ای که او آغازگرش بود در بطن آن پروژه مورد بررسی قرار دهیم. به هر حال اگر بخواهیم به نحو انضمامی‌تری پرسش را مطرح کنیم، سؤال این است: شریعتی پروژه‌ای را آغاز کرد، بخشی از این پروژه در اندیشه‌های سیاسی شریعتی در کتاب امت و امامت به خوبی متجلی شده، البته در دیگر آثارش هم وجود دارد. بعد از انقلاب یک تجربه تاریخی بزرگ داشتیم، هم برای پروژه کلی شریعتی مبنی بر احیای سنت و هم نظام سیاسی ای که بر اساس اعتقادات شیعی شکل گرفت؛ اعتقاداتی که شریعتی کوشید به نحوی آن را موجه سازد. ظاهراً این تجربه تاریخی اکنون مورد پذیرش و رضایت خاطر نیست؛ حال پرسش‌گر می‌پرسد میان این تجربه -که تا حدودی نگاه نقادانه نیز به شریعتی وجود دارد - با آثار و اندیشه‌های شریعتی چه نسبتی وجود دارد؟ به خصوص که همان‌طور که برادر بزرگم آقای دکتر احسان شریعتی -که دیروز با هم صحبت می‌کردیم -گفتند، تجربه دموکراسی متعهد که در کنفرانس باندونگ مطرح شد و از سوی برخی از رهبران انقلابی جهان سوم چون فیدل کاسترو و جمال عبدالناصر و قذافی هم مورد پذیرش قرار گرفت در اکثر موارد (به استثنای هند) موجب شکل گیری نوعی استبداد خشن ایدئولوژیک شد. بررسی دلایل این شکست تاریخی و نسبتش با اندیشه‌های شریعتی هم مسئله‌ای است که قرار است در این میزگرد مورد پرسش و بحث قرار گیرد.

منوچهری- همچنان در چارچوب یک مواجهه بحث مختصری را ادامه خواهیم داد و بعد من رویکردم را در ارتباط با اندیشه شریعتی مطرح خواهم کرد. از همین آخرین نکته‌ای که آقای دکتر عبدالکریمی مطرح کردند شروع کنیم: «اینکه آنچه را که در عمل و در عالم واقع اتفاق افتاده دلالت می‌کند بر خطا بودن اندیشه‌ای که تحت عنوان دموکراسی متعهد مطرح است.» آیا اساساً ما از فکر به سوی واقعیت می‌رویم یا بالعکس؟ یعنی برای بررسی چیستی یک فکر و تضمنات عملی‌اش در عالم واقع، می‌توانیم به عالم واقع مراجعه کنیم؟ آیا آنچه که تحت عنوان دموکراسی متعهد در هر جای دنیا تجربه شده می تواند برای نقد و بررسی نظریه‌ دموکراسی متعهد ملاک باشد؟ به دو معنا اینجا اشکال است. اول اینکه روشن نیست آن نظریه دال بر چی است؟ و دوم اینکه بین آن نظریه و عالم واقع رابطه علت و معلولی برقرار شده است. یعنی فرض ما بر این است که آنچه در عالم واقع محقق شده نتیجه و امتداد عملی واقعی آن فکر است. در حالی که اساساً از طریق پرداختن صرف به عالم واقع، نمی توان یک تفکر را فهمید و یا به آن پرداخت. مسئله این است که آیا اساساً اندیشه را به معنای درست یا غلط بودن، به معنای مفید یا مضر بودن می‌توان ارزیابی کرد؟ همان‌طور که عرض کردم اندیشه در شرایطی معین و با توجه به انواع و اقسام مؤلفه‌هایی که دخالت دارند شکل می‌گیرد و اگر ما تفکر را در نسبت با عالم واقع به ارزیابی بنشینیم دچار تقلیل‌گرایی یا نوعی تحویل‌گرایی یا حتی تطبیق واژگونه شده ایم. یعنی به جای اینکه بر اساس آنچه که در آن اندیشه یا در آن نظریه است عالم واقع را بسنجیم، آمده ایم آن اندیشه را بر اساس عالم واقع سنجیده ایم. مثلاً اگرکسی بگوید‌ که «باران می‌بارد» این گزاره ای است خبری که صدق یا کذبش را می‌توان با تطبیق با عالم واقع تعیین کرد ولی اگر کسی بگوید «بهتر است باران بیاید» و شما بیرون بیایید و ببینید بارانی نمی بارد و نتیجه بگیرید که این سخن بی ربطی است، خطا رفته اید. چنین کاری را نمی‌توان در عالم اندیشه انجام داد. آنجایی که می‌گوید بهتر است باران بیاید، اندیشه هنجاری است؛ هر آنچه که در باب «بهتر است» گفته ‌شود جنس هنجار دارد.

 آنچه که شریعتی در باب دموکراسی و در چارچوب مبحث «امت و امامت»مطرح می‌کند از نوع اندیشه هنجاری است که مشتمل بر عناصر و مؤلفه‌هایی است. اندیشه هنجاری عموماً سه لحظه یا وجه دارد: یکی «تبیین» است.( یعنی وضعیت موجودی را تبیین می‌کند.) دیگری «نقد» است.( یعنی به سنجش آن وضعیتی که با آن مواجه است می‌پردازد) و سوم «تجویز» است (چیزی را توصیه یا به عبارتی با تسامح تجویز می‌کند.) در سنت و در پارادایم اندیشه هنجاری آنچه که در این توصیه یا تجویز نهفته است مقوله «بهتر» است؛ گفته می‌شود که این‌گونه باشد بهتر است. در فلسفه افلاطون یا در اندیشه سیاسی ارسطو یا در فلسفه سیاسی اجتماعی هابرماس و..همین تجویز وجود دارد.  قاعدتاً هرسه اینها هست. مثلاً در گفتگوهای افلاطونی، هم تبیین وضع موجود است و هم نقد وضع موجود و هم توصیه بر بهتر، آنچه که بهتر است باشد. شما صرفاً با تکیه بر انسجام درونی متن و استدلال می توانید نقدش کنید: اینکه آیا اینجا چیزی گفته است و جای دیگر نقضش کرده و یا چیزی گفته که در زمان خودش معنادار بوده و بعد بی معنا شده و... واژه «بهتر» است متضمن چیست؟ شریعتی می‌گوید «دموکراسی متعهد» از نظام های دموکراسی موجود در غرب بهتر است یعنی چه؟ شریعتی می گوید در دموکراسی های موجود در غرب، قدرت و ثروت نقش تعیین‌کننده‌تری از خواست و اراده مردم دارند و بنابر این به جای آن از الگوی دیگری نام می‌برد. اگرچه اعلام هم می‌کند که به عنوان اصل و مبنا، دموکراسی بهترین نوع نظام حکومتی سیاسی است که هر جامعه‌ای می‌خواهد داشته باشد. بنابر این شریعتی دموکراسی ها را به شکلی که هستند نقد می‌کند، آسیب‌شناسی می‌کند و نه نظریه دموکراسی را. در باب خود نظریه دموکراسی هم، آنجا که هنجاری است اختلاف نظر بسیار زیاد است. اخیراً کتابی از دیوید هل به نام «مدل‌های دموکراسی» که به فارسی هم ترجمه شده است، به بازار رفته و در آنجا از حدود دوازده مدل دموکراسی در حوزه نظریه و نه در عالم واقع، نه در قالب نظام‌های دموکراتیک صحبت شده. حال ما فرض را بر این می‌گذاریم که کانون مشترکی هم در همه اینها باشد: «حق تعیین سرنوشت، حق تعیین‌کنندگی و محوریت خواست و اراده مردم». به معنای عام، شریعتی با  دموکراسی به عنوان بهترین نوع نظام حکومتی نه تنها مشکلی نداشت و آن را دچار آسیب و آفت نمی‌دانست بلکه نظام‌هایی که در عمل به عنوان نظام‌های دموکراتیک و مدعی دموکراسی بودند را آسیب‌شناسی می‌کرد. شریعتی هیچ‌وقت به خاطر وضعیتی که دموکراسی ها یا نظام‌های دموکراتیک داشتند، دموکراسی را زیر سؤال نبرد. ما نیز نمی توانیم وضعیت موجود دموکراسی های متعهد و محقق را ملاک قضاوت در باب «نظریه دموکراسی متعهد» شریعتی قرار دهیم. بنابر این مبنا را متفاوت بگذاریم و به خود اندیشه و نظریه بپردازیم و اینکه آن نظریه در عالم زندگی برای یک جامعه و یک گروه در بردارنده چیست؟ یعنی وقتی شریعتی از دموکراسی متعهد صحبت می کند به چه معنا است و چه چیزی را در برخواهد داشت؟ دربردارنده چه نوع زندگی است؟ آدم‌ها چگونه‌اند؟ شیوه زندگی، روابط آدم‌ها، وضع توزیع قدرت و امکانات چگونه است؟ بنابر این اگر قرار است قضاوت یا سنجشی انجام شود باید با توجه به این مقدمات و تضمناتی که این اندیشه در بردارد انجام گیرد و نه آنچه که در عالم واقع محقق شده.

عبدالکریمی- من با بخش عمده مطالب دکتر منوچهری موافقم. به هیچ وجه قصد من این نیست که به اصطلاح تفکر متفکری را مورد چالش یا نقد قرار دهم. این کاملاً درست است که اگر قرار باشد ما با رجوع به واقعیت‌های تاریخی، هر اندیشه‌ای را نقد بزنیم چیزی برای بشر باقی نمی‌ماند. اگر بگوییم که نهضت پیامبر اسلام به حکومت بنی‌امیه و بنی‌عباس ختم شد و بگوییم که حرکت مسیح به حکومت کلیسا ختم شد؛ اگر بگوییم اندیشه مارکس به حکومت‌های فاشیستی استالینی منجر شد و بر اساس این نوع رجوع به واقعیت هر نوع اندیشه‌ای را مورد نقد قرار دهیم در واقع دیگر چیزی برای بشر باقی نمی‌ماند. این کاملاً درست است که با صرف رجوع به امر واقع نمی‌توان نظام‌های اندیشه‌ای را مورد نقد قرار داد اما آنچه که در واقع تاحدودی من با آقای منوچهری فاصله دارم در این است که اندیشه چیست؟ تفکر چیست؟ آیا تفکر چیزی مثل بازی شطرنج است؟ تفکر چیزی مثل حل کردن جدول است؟ تفکر نسبت با امر واقع دارد؛ درست است که واقعیت آیینه تمام‌نمای اندیشه نیست همان‌گونه که اندیشه آیینه تمام‌نمای امر واقع نیست. بین تفکر و واقعیت یک رابطه متقابل و دیالکتیکی وجود دارد. اگر ما برای دفاع از متفکری چون مارکس، برای دفاع از متفکری چون شریعتی یا برای دفاع از حرکت پیامبری چون مسیح یا پیامبر اسلام، رابطه امر واقع با نظام فکری آنها را قطع کنیم در واقع اندیشه آنها را تهی و بی‌محتوا کردیم. ما الان در اینجا چه می‌کنیم؟ آمده ایم فقط درباره نظام اندیشه گی شریعتی بحث کنیم و برای اینکه یک مقدار وقت بگذرانیم یا قرار است این بحث در کوچه و بازار به داد ما برسد؟ ما در کوچه و بازار مشکل داریم حالا آمدیم اینجا جمع شویم که چه خاکی باید بر سرمان کنیم. نظام اندیشه گی با تفکر نسبت دارد اما در اینکه ما حق نداریم دست به یک ریداکشنیسم (تقلیل گرایی)بزنیم و اندیشه را صرفاً با رجوع به واقعیت تاریخی مورد نقد قرار دهیم من کاملاً با دکتر منوچهری موافقم.

اما اجازه دهید من بحث خود را نیز به طریقی پیش ببرم. یک مقدمه دیگر؛ در صحبت دقایق قبلم خواستم بگویم مسئله چیست اما حالا چرا این سؤال مطرح شده؟ پرسش از شریعتی و دموکراسی چرا مطرح شده؟ این پرسش در یک فضای اجتماعی خاصی برای ما مطرح شده و ما با این پرسش در این فضای اجتماعی خاص دست به گریبان هستیم. این فضای خاص اجتماعی چیست؟ به هرحال ما دچار تحولات تند اجتماعی در این چند دهه اخیر بودیم و در این چند ماهه اخیر این تحولات و صف‌بندی‌های اجتماعی یک مقدار شدت و حدت بیشتری گرفت. الان یک جنبش اعتراضی، یک جنبش دانشجویی در کشور ما وجود دارد و جمعی از دانشجویان ما که تعلق خاطری هم به این جنبش اجتماعی دارند از من معلم دعوت کردند که درباره نسبت شریعتی و دموکراسی صحبت کنم. من به عنوان یک مقدمه می‌خواهم نقدی از فضای اجتماعی کشورمان بزنم. به طور خیلی سریع فضای اجتماعی موجود در کشور ما یک فضای کاملاً احساسی و عاطفی است. در جنبش اجتماعی ای نیز هم که در حال حاضر در کشور ما جوانان وجود دارد علیرغم تمام احترامی که من برای این جنبش قائلم و به هیچ وجه قصد تضعیف این جنبش را ندارد اما به هر حال به عنوان کسی که تا حدودی سنی از من گذشته و تجربه تاریخی دوران انقلاب را هم داشتم، معتقدم که به شدت فضای جامعه ما احساسی است؛ جنبش اجتماعی کنونی جنبه سلبی‌اش بیشتر از جنبه ایجابی‌اش است. بین شریعتی و این جنبش اجتماعی هم نسبتی وجود دارد. شریعتی یک «نه» بزرگ بود و جنبش اجتماعی کنونی هم یک «نه» بزرگ است. جنبه ایجابی اگر نگویم وجود ندارد بسیار کمرنگ است و من امیدوارم این جنبش اجتماعی هرچه بیشتر بر روی جنبه ایجابی اش متمرکز شود و اینکه ما که ناقد وضعیت موجود هستیم چه چیز را می‌خواهیم برداریم و چه چیز را به جایش بگذاریم؟ ما کدام آلترناتیو ساختاری را داریم؟ توجه داشته باشید که حدود دو قرن است که این آرمان دموکراسی و آزادی در دل این ملت مانده و جنبش‌های متعدد و فراز و نشیب‌های سیاسی و اجتماعی  متعددی داشتیم؛ از مشروطیت و انقلاب اسلامی و حوادث چند دهه اخیر.

من می‌خواهم بگویم کسانی که می‌کوشند میراث شریعتی را به طور کامل نفی کنند به خاطر این فضای عاطفی است. همچنین در همه جریانات سیاسی اجتماعی کشور ما در هر دو طرف یک نوع غلبه ایدئولوژیک وجود دارد؛ یک نوع سیاست‌زدگی وجود دارد. من در این میان نوعی ریداکشنیسم می‌بینم.   این فقط به یک طرف قضیه مربوط نیست. پدیدارها بسیار پیچیده هستند و از جمله شریعتی نیز به عنوان یک پدیدار تاریخی دارای پیچیدگیهای بسیار زیادی است و من خواهانم این حرف نیچه را تکرار کنم که مفاهیم هرچه غنی باشند پدیدارها غنی‌ترند. ما وظیفه تعهد به پدیدار را داریم. متأسفانه روح تعهد به پدیدارها در دیار ما بسیار ضعیف شده و به تعبیر دیگر، ما نسبتمان را با حقیقت از دست داده‌ایم و به دلیلِ اسیر فضاهای «اینجا و اکنون» شدن می‌کوشیم پرسش‌هایمان را مطرح کنیم و به پرسش‌ها پاسخ دهیم و اگر نحوه تفکری ظهور کند و بکوشد خارج از محدودیت‌های اینجایی و اکنونی به پرسش‌ها جواب دهد با مخاطب خود نمی‌تواند چندان ارتباط برقرار کند. از این مقدمات می‌خواهم این نتیجه را بگیرم که پرسش از نسبت میان شریعتی و دموکراسی به هیچ وجه یک پاسخ مطلق و قاطع ندارد و اگر مخاطبی از هر گروه اجتماعی خواهان شنیدن یک پاسخ قاطع یا روشن آری یا نه است، پاسخی  تقلیل گرایانه خواهد بود. یعنی اگر بگوییم اندیشه شریعتی در جهت رشد جنبش دموکراتیک کشور و در جهت رشد مبارزات آزادیخواهانه کشور ما بوده و یا خواهان این باشیم که شریعتی بود که ما را به این وضعیت انداخت هر دو پاسخ به اعتقاد من پاسخ‌های تقلیل‌گرایانه خواهد بود و به هیچ وجه نسبتی با حقیقت تاریخی ندارد. اندیشه شریعتی یک تجربه و آزمون بزرگ تاریخی در تاریخ تفکر معاصر ما است و به همین دلیل شریعتی و آزمون تاریخی او به بخشی از میراث تاریخی ما تبدیل شده است، به بخشی از سنت تاریخی ما تبدیل شده. سنت چیست؟ سنت چیزی نیست که در گذشته وجود داشته و تمام شده، سنت آن چیزی است که امروز در یکایک ما حضور دارد و در آینده نیز حضور خواهد داشت. ما موجودات تاریخی هستیم، موجوداتی که در یک تاریخ شکل می‌گیریم؛ درون یک سنت بار می‌آییم؛ شریعتی بخشی از این سنت است و چون ما در این سنت بار آمدیم شریعتی به بخشی از هویت ما تبدیل شده است. نکته دیگر اینکه تقد گفتمان، تنها با خروج از گفتمان امکان‌پذیر است. اگر امروز ما نگاه نقادانه به شریعتی داریم یادمان باشد که ما از این گفتمان خارج شده ایم که می‌توانیم نقد بزنیم. خروج از گفتمان و به نقد گفتمان پرداختن دلالت بر این نمی‌کند که ما بتوانیم آن گفتمان را به تمامی نادیده بگیریم؛ به تعبیر دیگر نقد شریعتی تنها و تنها از این روی امکان‌پذیر است که شریعتی وجود داشته. بدون تجربه این گفتمان و گذر از آن، نقد این گفتمان امکان‌پذیر نبود. به تعبیر دیگر در آگاهی طفره وجود ندارد، در آگاهی جهش وجود ندارد. بدون گذر از مراحل و مواقفی نمی‌توان به مراحل و مواقف دیگری منتقل شد. اگر چنین نگاه کنیم باید بپذیریم که آنهایی که می‌کوشند به نفی کامل شریعتی و پروژه تفکر وی بپردازند و صرفاً به محدودیت‌ها و نقصان‌های پروژه نظری و اجتماعی شریعتی تکیه می‌کنند، تنها تصور کنند که چهره‌ای مثل شریعتی نبود. علیرغم همه محدودیت‌های نظری‌اش اگر چهره‌ای مثل بازرگان نبود علیرغم همه محدودیت‌های نظری‌اش اگر چهره‌ای مثل بسیاری از چهره‌های تاریخی ما نبودند علیرغم همه محدودیت‌های نظریشان امروز ما اسیر چه فضای فکری و فرهنگی بودیم؟ چیزی شبیه به طالبانیسم افغانستان یا چیزی در همان حدود. بر این اساس می‌خواهم بگویم که متأسفانه یا خوشبختانه نیروهای نقد در کشور ما آزاد شده و ما قرن‌ها چشم‌انتظار ظهور این حادثه بودیم که نیروهای نقد آزاد شود و من از این بابت بسیار خوشحالم که امروز نسل جوان ما نقاد است اما متأسفانه یک خطری وجود دارد؛ نیروهای نقاد،  بسیار نیهیلیستی و آنارشیک شده‌اند. نقد باید مبتنی بر مبانی باشد، باید با تکیه بر حقیقتی استعلایی باشد. اینکه همه چیز را به زیر سؤال ببریم بی‌آنکه ببینیم مبانی نقد ما چیست خطری به اندازه خود استبداد و دیکتاتوری ما را تهدید خواهد کرد.

منوچهری- من بر خلاف سخن دکتر عبدالکریمی نظرم این است که اتفاقاً شریعتی در باب دموکراسی حرف معینی داشته است. نامی که می‌توان به نظریه شریعتی در باب دموکراسی اطلاق کرد «دموکراسی در فرآیند» است . ما همانطور که اشاره کردم از یک طرف می‌توانیم به بحث امت و امامت شریعتی در چارچوب بحث دموکراسی به عنوان یک اندیشه یا نظریه هنجاری با همان ملاک‌هایی که عرض کردم بپردازیم و از طرف دیگر نیز می‌توانیم برای فهم بهتر بحث امت و امامت، به این بپردازیم که متضمن چیست. آن وجهی که آقای دکتر اشاره کردند قطعاً یک ضرورت بنیادین است؛ صرفاً پرداختن به اندیشه‌ها به این معنا که یک متفکری در زمانه خود چه گفته است موضوعیت ندارد. کارهای مهمتر از این هم هست. منتها اینکه این تفکر در بردارنده چه  چیزی است که با ما مرتبط می‌شود، اینکه نقطه پیوند ما و آن تفکر چیست، قطعاً تضمنات آن تفکر است. از آنجایی که بحث اندیشه، هنجاری است- به معنای چگونه بهتر است باشد- طبیعی است که نحوه ارتباط ما با آن اندیشه تضمنات آن تفکر است؛ آن تفکر دربردارنده چیست؟ در نظریه امت و امامت دکتر شریعتی قطعاً تضمنات بارزی قابل استخراج است. شیوه پردازش مطالب توسط شریعتی البته کار پرداختن به او را سخت تر کرده است. شریعتی در شرایطی قرار نداشته که بتواند به شکل سیستماتیک و آکادمیک به تدوین آراء و عقایدش بپردازد و این وضعیت کار را برای محقق آثار او سخت کرده است. (در مقایسه با مثلاً کار کردن بر روی آراء و عقاید  هابرماس و افلاطون و یا حتی فرانس فانون )

همان‌طور که عرض کردم شریعتی قائل به چیزی است که می‌توان اسمش را «دموکراسی در فرآیند» دانست و نه فقط «دموکراسی متعهد». یعنی کانون نظریه شریعتی درباره دموکراسی، «دموکراسی متعهد» نیست، دموکراسی در فرآیند است. شریعتی به صراحت اعلام می‌کند:(مجموعه آثار26-ص362) « من دموکراسی را مترقی‌ترین شکل حکومت می‌دانم و حتی اسلامی‌ترین شکل.» بنابر این در باب دموکراسی نظرش این است. با این همه در آنجایی که قصدش آسیب شناسی است نظرش این است که ضرورتاً برای هر جامعه‌ای، در هر شرایط معینی، امکان استقرار چنین نظامی وجود ندارد. این آسیب شناسی را با توجه به تجربیات جوامعی می کند که یا تجربه انقلاب داشته‌اند( مثلاً فرانسه، روسیه، آمریکا، جوامع مختلفی که بحث نظام دموکراتیک در آنها هست) و یا جوامعی که هنوز ساختارهای قبل از سرمایه داری دارند و هنوز در شرایطی نیستند که امکان استقرار دموکراسی با توجه به الزاماتش وجود داشته باشد. این فقط نقد و آسیب‌شناسی خاص شریعتی نیست. بسیاری از نظریه‌های انتقادی و مکاتب دموکراسی‌های لیبرال نیز به این موضوع پرداخته اند. با تکیه بر این آسیب شناسی است که شریعتی «دموکراسی متعهد» را از نظر تاریخی یک واسطه دیالکتیکی دید. در کتاب « امت و امامت» و در متونی دیگر به این مضمون اشاره می کند. کانون بحث «امت و امامت»  ساخته شدن جامعه‌ای است که می‌تواند دموکراتیک باشد یا دموکراتیک بشود نه اینکه  در مقابل نظام دموکراتیک مطرح شده باشد. شریعتی با توجه به الزامات تاریخی یک فرآیند  از ضرورت دموکراسی متعهد صحبت می کند. این‌طور نیست که او به معنای هنجاری‌اش این را ضروری بداند. اتفاقاً شریعتی در تعریفی که از امت و امامت می‌دهد، فهمی که از تاریخ دارد، فهمی که از دموکراسی دارد بسیار منسجم می اندیشد. شاید در متن آن انسجامی که توقع می رود وجود نداشته باشد ولی اگر کلیت بحث امت و امامت را درست دریابیم، بسیار منسجم است. خیلی جالب است که بدانیم تعریفی که شریعتی از تاریخ می‌کند با تعریفی که از امت دارد دقیقاً یکی است. اینها اتفاقی نیست. من تعریف او را از تاریخ  بیان می‌کنم: « تحول و تکامل پیوندهای انسانی با هم.» کسی ممکن است بگوید این تعریف از تاریخ ایراد دارد. ممکن است اما در تعریف مشترک از تاریخ و امت، امت را اینگونه تعریف می کند. او چهار عنصر را برای امت می نامد:« مجموعه هم‌عقیده‌ای که در یک سیر تکاملی حیاتش را طی می‌کند.» بنابر این تحول تاریخی به سمت تکامل برای تاریخ و مشخصاً پیوندهای انسانی .

لازم است این را هم اشاره کنم که در موارد متفاوت و متعددی من متوجه شدم که شریعتی از زمان خودش جلوتر بوده است (و این اقرار نیست و به دلیل علاقه به آرای شریعتی یا تفکر و شخص شریعتی نیست) یعنی الان به مباحثی می پردازیم که شریعتی 40 سال پیش در حدی که امکانش بوده مطرح کرده اگرچه فرصت پردازشش نبوده. من به دو نمونه اشاره می‌کنم. امروزه بحث مطالعات فرهنگی در حوزه‌های علمی به عنوان یک حوزه بسیار جدی و با محوریت فرهنگ  و با خصلت بین رشته ای، جای مهمی را به خود اختصاص داده تا حدی که جای جامعه‌شناسی را گرفته است. یکی از مبنایی‌ترین مباحث شریعتی در کل پروژه و پارادایمش بحث محوریت فرهنگ بوده است و امروزه در همه حوزه‌های مطالعات انسانی اجتماعی فرهنگ محوریت خودش را به شکل بارزی نشان می‌دهد.

تعریفی که از تاریخ و ااز امت دارد چهار عنصر را اصل می داند: « انتخاب حرکت به سمت جلو و داشتن مقصد .» منظور از امت این است.  امام را نیز به معنای شاخص و الگوی برای راه و مسیر می داند و آنی که در رابطه با  امت در پیوندی دوسویه یا دیالکتیکی است.  امت، امام را می‌طلبد و امام می‌تواند به تحقق امت کمک کند.

عبدالکریمی- سؤال این است که میان اندیشه شریعتی یعنی پروژه کلی شریعتی با دموکراسی چه نسبتی وجود دارد؟ به طور گذرا بگویم که دموکراسی یک مفهوم جدید و مدرن نیست، یک مفهوم دیرینه است. تقریباً مفهوم دموکراسی به قدمت خود تاریخ فلسفه است. حدود 2000 سال پیش یونانیان با مفهوم آزادی، آزادی سیاسی و دموکراسی آشنا شدند. بشر برای اولین بار با سنت متافیزیک یونانی است که با مفهوم دموکراسی آشنا می‌شود. در یونان، اولین دموکراسی ناقص و بسیار محدودی بود. اما دموکراسی به عنوان یک پدیدار تاریخی، یک پدیدار مدرن است؛ یعنی در دوران جدید و پس از انقلاب کبیر فرانسه دموکراسی با نفی اتوریته‌های سیاسی پادشاهان به نحوی در غرب شکل گرفت و به یکی از مؤلفه‌های مدرنیته درآمد.

دموکراسی به عنوان یکی از مؤلفه‌های مدرنیته پیوند بسیار وثیقی با عقلانیت متافیزیکی و عقلانیت مدرن که فرزند عقلانیت متافیزیکی است و با عقلانیت نقادی و عقلانیت خودبنیاد دارد؛ یعنی عقلانیتی که می‌کوشد صرفاً بر اساس مبادی و لوازم عقل بشری و بدون تمسک به متون مقدس و بدون تمسک به وحی و آسمان کار خودش را پیش ببرد. لذا پاسخ به پرسش از نسبت اندیشه شریعتی با دموکراسی باید در سیاق پروژه شریعتی با مدرنیته و لذا در سیاق نسبت شریعتی با عقلانیت خودبنیاد و عقلانیت دوران مدرن پاسخ داده شود. حالا سؤال این است که موضع شریعتی نسبت به عقلانیت مدرن و عقلانیت انتقادی و عقلانیت خودبنیاد چیست؟ بی‌تردید شریعتی یک تجربه متناقض است. شریعتی از یک سو عقلانیت مدرن و انتقادی را می‌پذیرد و آن را وارد اندیشه خود می‌کند و می‌کوشد از نظر عقلانیت انتقادی به نقد سنت بپردازد و از سوی دیگر در برابر عقلانیت مدرن مقاومت می‌کند و می‌کوشد که به همه نتایج و لوازم و پیامدهای عقلانیت مدرن تن ندهد. به تعبیر دیگر شریعتی سکولاریسم و نیهیلیسمی که پدیده عقلانیت مدرن است نمی‌پذیرد و برای درمان نیهیلیسم و بی‌معنایی جهان و برای کشف کانون معنابخش در جهان و برای مبارزه با سکولاریسم جهان کنونی متمسک به آگاهی سنتی و جهان سنت می‌شود. شریعتی یک تجربه متناقض است به این معنا خود ما است و عین ما است. وقتی می‌گویم شریعتی یک تجربه متناقض است این تناقض صرفاً به شریعتی مربوط نمی‌شود. این تناقض، تمام هویت تاریخی ما است. این تناقض را در اکثر قریب به اتفاق متفکران خودمان می‌بینیم. این تناقض را در همه متفکرانی که موسوم به روشنفکران دینی هستند می‌بینیم. این تناقض را در نظام سیاسی اجتماعی خودمان هم می‌بینیم؛ جمهوری اسلامی. جمهوریتی که مبتنی بر اومانیسم است، مبتنی بر اندیشه بشرمحورانه جدید است و اسلامی که می‌کوشد در برابر این اومانیسم به نحوی مقاومت کند. این تناقض حتی به دوره جدید هم محدود نمی‌شود. این تناقض در کل تاریخ ما دیده می‌شود و به هیچ وجه پدیده تازه‌ای نیست. از زمان فارابی تا زمان ملاصدرا و از زمان ملاصدرا تا زمان حاضر ما با این تناقض تاریخی مواجهیم. فارابی، مؤسس فلسفه اسلامی با این تناقض مواجه شد؛ فارابی با این مسئله مواجه شد که چگونه سنت متافیزیک یونانی را با سنت عبری یهودی که در آن سه دین بزرگ یهودیت و مسیحیت و اسلام ظهور پیدا کرده با هم جمع شود. از زمان فارابی تاکنون همواره خواستیم ببینیم چگونه می‌توانیم بین عقل و دین، بین سنت فلسفی و سنت دینی جمع ببندیم. هر یک از متفکران آمدند به طریقی این تناقض را حل کنند اما راه‌حل‌های ارائه شده خشنودکننده نبود. شیخ اشراق به نحوی، ملاصدرا در حکمت متعالی خودش به نحوی دیگر. این جریان، با ظهور مدرنیته شکلش تغییر کرد اما یک مسئله دیرینه است. در علم اصولِ ما، یک اصلی بنیان نهاده شد و این اصل عبارت بود از اینکه «کلما حکم به الشرع حکم به العقل و کلما حکم به العقل حکم به الشرع» هرآنچه که شرع و دین به آن حکم کند عقل نیز به همان حکم می‌کند و هرآنچه که عقل به آن حکم کند شریعت و دین نیز به همان  حکم می‌کند.  به اعتقاد من این یک دروغ بزرگ تاریخ ما است. ما در طول تاریخ خودمان اسیر یک نفاق بنیادین هستیم. این یک نفاق اخلاقی نیست، این یک نفاق نظری و فلسفی است و ما به نحوی باید این نفاق را در خودمان حل کنیم. اصل «کلما حکم به الشرع حکم به العقل» به یک اعتبار یک اصل تجویزی است، در واقع می‌خواهد به ما بگوید که آنچه که شرع بدان حکم می‌کند نباید با عقل ناسازگار باشد و آنچه که عقل حکم می‌کند نباید با دین در تعارض باشد. در واقع این اصل به ما توصیه می‌کند که دین و عقل را اینچنین بفهمید. اما در واقعیت تاریخی چنین نبوده است؛ در موارد بسیاری دین به اموری حکم کرده است که عقل از پذیرش آن سر باز زده است و اموری را عقل بدان حکم کرده است که دین از پذیرش آن سر باز زده است. به تعبیر دیگر جهان سنت عبری یهودی جهان دیگری بوده و جهان متافیزیک یونانی جهان دیگری. این اصل که در تاریخ تفکر ما وجود داشته است همچنین یک اصل وجودشناختی است .این اصل به درستی به ما می‌گوید که ما نمی‌توانیم قائل به وجود دو حقیقت در این جهان باشیم؛ یک حقیقت دینی و یک حقیقت عقلی فلسفی؛ در واقع این اصل به ما می‌گوید که در جهان، حقیقت مضاعف وجود ندارد. برخلاف آنچه که ابن‌رشد قائل به وجود حقیقت مضاعف در جهان شد، این اصل به ما می‌گوید که حقیقت دوگانه در این جهان وجود ندارد. اما اگر این اصل را به عنوان یک حقیقت توصیفی تلقی کنیم که هیچ‌گاه میان عقل و دین تعارض وجود نداشته است، چنین چیزی نیست. همواره تعارضاتی میان احکام عقلی و احکام دینی دیدیم؛ همچنین در این اصل که گفته می‌شود هرآنچه که شرع بدان حکم می‌کند عقل بدان نیز حکم می‌کند، این عقل یک عقل محدود تاریخی است؛ این عقل، عقل ماقبل مدرن است؛ عقلی است که مربوط به یک دوره تاریخی بوده که عقل در معنایی بسیار وسیع فرض می‌شده و به هیچ وجه نمی‌توان گفت که مطلق عقل با مطلق اندیشه دینی هیچگونه تعارضی ندارد. حال مسئله امروز ما هم این است که ما با این عقلانیت مدرن باید چه کنیم؟ بپذیریم و به همه لوازم و نتایج آن از جمله سکولاریسم و نیهیلیسم تن دهیم یا نپذیریم؟ اگر بخواهیم به این نیهیلیسم و سکولاریسم تن دهیم خب برخی تن می‌دهند و جهان را بدون معنا و بسیار وحشتناک تلقی می‌کنند. بدین معنا جهان بدون یک کانون معنابخشی که در واقع معیار درستی و نادرستی اندیشه و کنش ما و بنیاد اخلاق باشد خواهیم داشت و اگر بخواهیم عقلانیت مدرن را نپذیریم و از آن سر باز بزنیم در زندگی خودمان با مشکلات زیادی مواجه می‌شویم. امروز تمام زندگی و مدنیت و تمدن ما بر حول عقلانیت مدرن است. امروز مسئله بنیادین ما این است که در عصر علم و تکنولوژی و در دوران حاکمیت عقلانیت مدرن چگونه می‌توانیم تفسیری معنوی و معنادار از جهان عرضه کنیم. این پروژه شریعتی بود. این مسئله اصلی شریعتی بود و به این اعتبار شریعتی هنوز بخشی از ما است و خود ما است. چون این مسئله امروز ما هم هست. به این ترتیب شریعتی فریادگر درد زمانه ما بود و این درد هنوز درد زمانه ما هم هست .به این اعتبار شریعتی زنده است. اما به اعتبار راه‌حلی که شریعتی عرضه می‌کند در اینجا است که بحث انتقادی من نسبت به شریعتی شروع می‌شود.

منوچهری- بر اساس آنچه که  از متن «امت و امامت»  و نیز دیگر مفاهیم بنیادین در پارادایم فکری شریعتی برمی‌آید و همچنین بر اساس آنچه که در آسیب‌شناسی شریعتی از دموکراسی ها وجود دارد می توان الگو و مدلی که برای دموکراسی در نظر داشته است را ترسیم کرد. نه اینکه به صورت ذهنی تحمیل کنیم بلکه استخراج کنیم؛ همان‌طور که عرض کردم برای شریعتی بحث محوری، بحث انسان‌شناسی است.  در نهایت می‌شود گفت که برای شریعتی  انسان موجودی است آزاد و انتخاب‌گر، فارق از هر نوع سلطه و تسلیم، موجودی که می‌تواند تصویر یا نمونه یا تمثیلی از آنچه که خداوند برای برترین موجود در عالم مطرح کرده باشد، و تنها شرایطی که بتواند متضمن چنین وضعیتی باشد ، الگوی مطلوب دموکراسی است. ضمانتی برای آزادی انسان. (بحث عقلانیت جای خودش را دارد و بحث بسیار جدی که آقای دکتر هم اشاره کردند) اگر این تعریف از انسان را مبنا قرار دهیم ، برای شریعتی اگر انسان در دموکراسی ها چیزی غیر از این باشد مطلوبیتی ندارد؛ جایی که حق تعیین‌کنندگی نه صرفاً به صورت حق رأی صوری، بلکه در همه جلوه های اجتماعی و فردی محقق شود. جایی که بر محوریت اخلاق رهایی بچرخد و نه دیالکتیک غلبه ورزی-غلبه پذیری. چنین نظامی را می توان نظامی دموکراتیک نامید. طبیعی است که باید مبتنی بر این تعریف شریعتی  از انسان، مسئله سلطه، مناسبات آحاد و سازوکارها و مکانیسم‌های عملی اعمال قدرت را ترسیم کرد  است. از نظر شریعتی« دموکراسی در فرآیند»، وضعیتی است قابل تحقق است و صرفاً یک اتوپیای آرمانی نیست اما الزامات خود و لوازم خاص خودش را دارد. این تعبیر کلی است که می‌شود بدان اشاره کرد. بحث در باره  نسبت «عقل و دموکراسی» و مباحثی که آقای دکتر عبدالکریمی فرمودند در این چارچوب برای من فرصتش مهیا نیست اما  نکته‌ای که مشخصاً با همین بحث دموکراسی ارتباط جدی دارد ذکر می کنم و آن اینکه در حوزه تفکر، چه تفکر فلسفی و چه تفکر سیاسی و اجتماعی - چه در دوران کلاسیک و چه در دوران حاضر - عقل با دموکراسی ناهمخوان است. به چه معنا؟ در دوران کلاسیک، افلاطون و ارسطو هر دو با دموکراسی مسئله داشتند. اینجا اصلاً بحث این نیست که دموکراسی چه می‌شود، منظورم رابطه عقل و عقلانیت  است و اینکه ملاک آن باشد. عقل کلاسیک در نهایت راهش را از دموکراسی به معنایی که در یونان کلاسیک عملاً مستقر بود جدا می‌کند و به جای آن نظریه دموکراسی متفاوتی را ارائه می‌دهد. نه افلاطون نظریه دموکراسی دارد و نه ارسطو نظام مطلوب را دموکراتیک می‌داند. نظریه ارسطو بر پولیتی است (که تلفیقی است از نخبه‌گرایی و دموکراسی با هم.) جمهوری ارسطو به هیچ عنوان از مدلهای دموکراسی شناخته شده متاثر نیست (به معنای اینکه هر فرد با یک رأی ). در حال حاضر هم بحث جدی در باب تفاوت بین عقلانیت ابزاری و دموکراسی است. به عنوان نمونه می‌توانید هابرماس را ببینید. هابرماس با تجربه اروپای پایان قرن بیستم، به جای عقلانیت ابزاری از عقلانیت ارتباطی صحبت می کند و آن را اصیل می‌داند.(همانی که عقل مدرن می نامند)و یا از مدرنیته همچون پروژه ای ناتمام صحبت می کند. فرصت نیست. اتفاقاً اگر عقل مدرن را به عنوان عقل ابزاری(به معنای وبری)بگیریم و مبنایی که بسیاری از نظام های موجود غربی بر آن استوارند (عقلانیتی که معطوف به هدف معینی است، با استفاده از بهترین ابزاری که می‌تواند به کار بگیرد تا به آن هدف معین برسد) می بینیم که بسیاری از نظام های سلطه  نیز ای بسا بر همین نوع عقلانیت استوارند و تمام تلاش کسی مثل هابرماس این است که با بازخوانی و بازتفسیر و بازتدوین عقلانیت روشنگری، نظام دموکراتیک گفتگویی شکل دهد. بنابر این ما در شریعتی این تناقض را نه تنها نمی‌بینم بلکه شریعتی با طرح این انتقادات به دموکراسی های موجود دارد به نقدهایی اشاره می کند که همان زمان نسل پیش از هابرماس ، افرادی مثل مارکوزه دارند مطرح می کنند. مارکوزه یکی از سرشناس‌ترین متفکران اندیشه انتقادی نسل پیش درکتاب « انسان تک‌ساحتی» و نیز آثار خود به نقد «عقلانیت ابزاری» و مسئله «سلطه» و تک ساحتی شدن در بطن نظام‌های دموکراتیک موجود اشاره می کند. شریعتی هم‌زمان و هم‌زبان با آن نگرش است که عقلانیت ابزاری را مورد بحث جدیی قرار می‌دهد. بحث‌های دیالکتیک منفی آدورنو و مباحث پست‌مدرن‌ها بعد از آن، نشان می‌دهد که این فقط ما نیستیم که با عقلانیت مسئله داریم . البته این بحث خیلی مفصل‌تر از آن است که بشود با چند اشاره‌ای بشود پی گرفت. فقط می خواهم بگویم که این صفت «تناقض» را بپذیریم،  در تجربه غرب این تناقض به هیچ عنوان کمتر نبوده است اگر بیشتر نبوده باشد. عقلانیت، همان عقلانیت ابزاری نیست و شریعتی هم به این قائل است ؛ نظریه «عرفان انتقادی» شریعتی که به نظر من می‌تواند به عنوان پارادایم فکری شریعتی مطرح شود در بر دارنده عقلانیت به معنای غیرابزاری آن است و اتفاقاً هیچ تناقضی -از نظر فکری- با آنچه که ما «نظام‌های آزاد و فارغ از سلطه» ، «نظام‌هایی که خود مردم در آن نقش تعیین‌کننده داشته باشند»  ندارد.

عبدالکریمی- من در اینجا می‌خواهم یک مقدار از مسیر بحثم خارج شوم و اشاره‌ای کنم به تحول جدیدی که در تاریخ اجتماعی و به تبع آن در تاریخ تفکر ما در ایران معاصر شکل گرفته است. این تحول عبارت است از اینکه ما در طی تاریخ تفکرمان از زمان مواجهه ما با فرهنگ یونانی تاکنون همواره یک پروژه مونیستی را دنبال کردیم. یعنی همواره خواهان این بودیم که میان عقلانیت متافیزیکی و سنت دینی، یعنی سنت عبری-یهودی نوعی تلفیق و نوعی نظام واحد اندیشه گی ایجاد کنیم. در زمان جدید هم این پروژه مونیستی از زمان سیدجمال‌الدین اسدآبادی و اقبال لاهوری تا شریعتی و سروش وجود داشته اما در جامعه ما در این یکی دو دهه اخیر نسلی ظاهر شده که شاید نتوانسته است متفکر خودش را عرضه کند و آمال و خواست‌های خودش را تئوریزه کند و به زبان متافیزیکی بیان کند. اما این را می‌شود احساس کرد که نسلی پیدا شده که می‌پرسد چرا ما باید میان آگاهی سنتی و آگاهی مدرن تلفیق ایجاد کنیم و چرا نباید به عقلانیت مدرن در تمامیتش تن دهیم؟ بارها دانشجویان من سرکلاس به من حمله می‌کردند که این چه زوری است که می‌خواهید به نحوی این آگاهی سنتی را نگه دارید؟ ولش کنید بگذارید خیالمان راحت شود. من بارها و بارها با این نحو بیان مواجه شدم. اگر چنین باشد دیگر اساساً برای پروژه‌ای که می‌پذیرد عقلانیت مدرن را ما باید به تمامی بپذیریم و دیگر نیازی به تلفیق آگاهی سنتی و آگاهی مدرن نداریم، پروژه شریعتی خاتمه یافته است و دیگر به گذشته تعلق خواهد داشت و به دوران کنونی ما تعلق نخواهد داشت. اما اگر کسی هنوز نیم‌نگاهی به سنت دارد و از یک طرف نمی‌تواند عقلانیت مدرن را نادیده بگیرد و خواهان است که در واقع به یک نظام اندیشگی رضایت‌بخشی دست پیدا کند که آگاهی سنتی و آگاهی مدرن را در یک نظام وحدت‌بخش سازمندی تلفیق کند، شریعتی هنوز زنده است. اما من در نوشته هایم همیشه گفته ام که تحولات جدید را به هیچ وجه سیاسی نفهمید؛ این تحولات یک تحولات انتولوژیک است به هیچ وجه ربطی به مسائل سیاسی و انتخابات ندارد. در واقع یک نسل جدیدی ظهور پیدا کرده که یک نحوه هستی و یک نحوه تحقق جدیدی از اگزیستانس آدمی را در جامعه ما متحقق می‌کند و این یک مسئله فلسفی است. من خطاب به دوستان و نسل جدیدی که نمی‌دانم نسل سوم یا چهارم بنامم، می‌خواهم چند نکته را عرض کنم: این نسل تاحدودی دارد واکنشی عمل می‌کند، دچار خشم و عصبانیت بسیاری است، خشم و عصبانیتی که از نظر من قابل فهم است اما قابل تأیید نیست. این نسل به خاطر مسائل اینجایی و اکنونی به سنت تاریخی خودش دارد پشت می‌کند یا پشت کرده و حلقه اتصالش با سنت تاریخی خودش بسیار ضعیف شده. این نسل به خاطر نقطه، درباره خط قضاوت می‌کند و تصمیم می‌گیرد و درک عمیقی از مسائل تاریخی و فرهنگی و تمدنی خودش ندارد و به شدت اسیر سیاست‌زدگی و ایدئولوژی‌زدگی شده است. یعنی تسلیم منطقی شده است که خودش مورد حمله و نقد قرار می‌گیرد. منطق حاکم در کشور ما و منطق نسلی که با انقطاع از سنت به نقد این شرایط می‌پردازد هر دو از منطق واحدی است و آن غلبه سیاست‌زدگی و ایدئولوژی‌اندیشی است. ما نبایدخواهان حذف صورت‌مسئله باشیم و توجه داشته باشیم که بشر دارای دو تجربه تاریخی بزرگ بوده، تجربه تاریخی که از آن به سنت یاد می‌کنیم و تجربه تاریخی که از آن به مدرنیته یاد می‌شود. حذف هر یک به نفع آ« دیگری بسیار ساده‌اندیشانه است. ساده‌اندیشی ای که در عصر روشنگری شکل گرفت این بود که ما هرآنچه که مربوط به دوران سنت است سیاهی مطلق بدانیم و آن دوران را دوران دارک(سیاهی)، دورانی که فقط سیاهی بوده است و هیچ روشنایی در سنت نبینیم. به نظر من این یک نوع مواجهه بسیار خام است؛ تجربه تاریخی و مطالعه یک‌سونگر را اگر کنار بگذاریم و یک مواجهه پدیدارشناسانه و حقیقت‌جو با سنت داشته باشیم، ما در سنت تاریخی مان نور و معنا را می‌یابیم. شریعتی درس بزرگی به ما داد و آن اینکه سنت تاریخی ما یکپارچه نیست، سنت ما متشکل از جریانات گوناگون است، متشکل از نیروهای تاریخی گوناگون است؛ شریعتی این را به صورت تشیع علوی و تشیع صفوی صورت‌بندی کرد؛ من با این نوع تقسیم‌بندی به این معنا که شریعتی به ما نشان می‌دهد که سنت ما یکپارچه نیست و در درون سنت تاریخی ما جریانات تاریخی وجود داشته است  خود را بسیار، بسیار مدیون شریعتی می‌دانم. اما از اینکه او به کمک جریانات ایدئولوژیک می‌کوشد این جریانات را مورد سنجش قرار دهد- مثلاً میان ابوذر و بوعلی می‌کوشد نیروهای تاریخی را مورد تقسیم‌بندی قرار دهد- از او فاصله می‌گیرم و تلقی‌ام بر این است که شریعتی نتوانست با یک فهم عمیق‌تر اونتولوژیک و اپیستمولوژیک و فلسفی نیروهای تاریخی ما را مورد سنجش و تحلیل قرار دهد.

شریعتی به ما نشان داد که سرنوشت مسیح و پاپ یکی نیست و ما حق نداریم که مسیح و پاپ را به نحوی یک‌کاسه کنیم. او تحت تأثیر کی‌یرکه‌گارد بود و در آثارش عشق خودش را به کی‌یرکه‌گارد نشان می‌دهد و کی‌یرکه‌گارد بارها فریاد زد که مسیح در زندان پاپ است و رسالت خودش را آزاد کردن مسیح از زندان پاپ می‌داند. به این معنا جامعه ما بسیار بسیار به شریعتی مدیون است و اگر از شریعتی هیچ چیز دیگری باقی نمانده بود جز همین درس، ما به شریعتی بسیار بسیار مدیونیم. اما بشر تجربه دیگری هم داشته است. عقل روشنگری به ما نشان داد که در دوران سنت، سیاهی و زشتی بوده است. می‌پذیریم. می‌پذیریم که در دوران حاکمیت سنت و آگاهی سنتی همه یکسان اگر سیاهی نبوده است چنین هم نبوده است که همه روشنایی و قدسیت و الوهیت بوده باشد. در تاریخ سنت دیده‌ایم که به نام مذهب، جنگ‌های مذهبی به راه انداختند و چه کشته‌ها به راه انداختند؛ دیدیم به نام مذهب چه اندیشه‌هایی را قربانی و تکفیر کردند، به نام تعزیر شکنجه دادند، به نام کنیز به ناموس مردم تجاوز کردند؛ این پلشتی‌ها را در سنت می‌بینیم. عقل روشنگرانه عکس‌العملی بود در مقابل سنت. خشمی که امروز در جامعه ما هم در میان نسل جدید دیده می‌شود. خشمی که قابل فهم است ولی قابل تأیید نیست. عقل روشنگرانه همه سنت را به‌طور یکپارچه انکار کرد؛ عقل روشنگرانه هیچ روشنایی در دوران سنت ندید و آن را به طور یکپارچه انکار کرد و آن روشنایی اصیلی که جان بشر به او بسته است آن را نیز انکار کرد لذا عقل روشنگرانه همه دستاوردهای بزرگی که به دست آورده بود سبب شد که به تاریکی بگراید. آنچنان که بعضی از متفکران مثل هگل اعلام کردند که عصر روشنگری بیشه‌ای از تاریکی بیش نیست. بشر امروز تجربه تاریخی دوران مدرن را دارد، دوران مدرن برای ما دستاوردهای بسیار بسیار بزرگی داشته؛ دموکراسی، علم و ایدئولوژی بخشی از این دستاوردها بوده. عقلانیت جدید برای ما دستاوردهایی هم داشته اما چنین نیست که عقلانیت جدید یکپارچه دستاوردهایی بوده و دارای هیچ نقصان‌هایی هم نبوده است. سکولاریسم، نیهیلیسم، جنگ‌های جهانی، کشت و کشتارهایی که بشر در طول تاریخ دیده و حتی همین امروز هم نسل‌کشی‌ها، حوادث جنگ جهانی و... بشر امروز دو تجربه تاریخی بزرگ را داشته: هم سنت و هم تجربیات عقلانیت مدرن را. اگر نسل جدید بکوشد به نحو غیرانتقادی با عقلانیت مدرن برخورد کند این ناشی از محدودیت‌های این نسل است؛ ما نباید به نحو غیرنقادانه‌ای با عقل نقادی برخورد کنیم. با توجه به این مقدمات خواستم نشان دهم که ما باید از چه منظری با شریعتی برخورد کنیم. در قسمت بعدی نشان می‌دهم که شریعتی به چه اعتبار سبب رشد دموکراسی و جنبش دموکراتیک در  کشور شد و به چه دلایلی مانع رشد نهضت دموکراتیک در کشور شد.

منوچهری- دوستان قطعاً دیگر خسته شده‌اند. من فقط تکرار خواهم کرد. چیزی را به عنوان جمع‌بندی فراهم نکردم، بنابر این اگر آقای دکتر  چیزی دارند بفرمایند .

عبدالکریمی- اگر اجازه دهید من هم به حکم ادب پرحرفی نکنم. چند جمله می‌گویم و بحثم را خاتمه می‌دهم. به نظر من شریعتی دردی داشت و آمال و آرزویی و آن «جمع ِآگاهی سنتی و آگاهی مدرن» بود. این درد، کاملاً قابل فهم است و درد امروز ما است. به اعتقاد من شریعتی نتوانست به  نظام اندیشگی شایسته‌ای برای تلفیق آگاهی سنتی و آگاهی مدرن دست یابد. شریعتی به این اعتبار که عقلانیت مدرن را وارد فرهنگ سنتی ما کرد و بسیاری از مفاهیم سنتی همچون بعثت، عصمت، وصایت، اجماع، امامت و انتظار را نه به منزله مفاهیم قدسی و الهی بلکه به منزله پدیدارهای تاریخی و اجتماعی تبیین کرد ناخواسته و علیرغم میل باطنی‌اش سبب سکولار شدن این مفاهیم شد و سبب غلبه عقلانیت مدرن بر عقلانیت سنتی و لذا سبب شد که سکولاریسم و عقلانیت در جامعه ما رشد پیدا کند و به همین دلیل، به دلیل تزریق عقلانیت مدرن در دل فرهنگ سنتی، ما به شریعتی دین بزرگی داریم در جهت دموکراتیزه شدن جامعه کنونی خودمان. اما شریعتی به اعتبار تعلق خاطرش به حفظ بسیاری از باورهای اعتقادی و تاریخی و ایمان به آنها و تلاش به منظور حفظ این باورها خودش مانعی شد در برابر عقلانیت مدرن. به بیان دیگر شریعتی نتوانست عقلانیت انتقادی مدرن را تا آخرین مرزهایش ادامه دهد لذا مواجهه شریعتی با عقلانیت مدرن مواجهه کج دار و مریز بود. به این اعتبار شریعتی مانعی بود در برابر عقلانیت انتقادی و رشد سکولاریسم و دموکراتیزه شدن جامعه به همین دلیل وجود باورهای تئولوژیک در شریعتی بود که میان شریعتی و پاره‌ای از نیروهای تاریخی بازدارنده در جامعه ما هم‌سویی‌هایی شکل گرفت، علیرغم اینکه شریعتی با نوع رویکردش نوعی فروپاشی این فرهنگ سنتی را هم فراهم کرد. به بیان دیگر با شریعتی ما گام‌های بسیار بلندی برای فروپاشی تفکر تئولوژیک و گذر از این نوع تفکر به منزله مانع بزرگ در راه دموکراسی داشتیم. با این وضع هنوز روقه‌های بسیاری باورها و مفروضات تئولوژیک در شریعتی وجود دارد؛ لذا ما با شریعتی اگرچه گام‌های بزرگی در جهت گذر از فرهنگ سنتی و گذر از تئولوژیک برداشتیم اما با شریعتی نمی‌توانیم از مرز تفکر تئولوژیک به طور کامل عبور کنیم. نکته دیگر اینکه بر اساس همین پارادایم یعنی جمع میان آگاهی سنتی و آگاهی مدرن شریعتی می‌کوشد میان فلسفه سیاسی کلاسیک و فلسفه سیاسی مدرن که خودش را در لیبرال‌دموکراسی متجلی می‌کند پیوند بدهد. به اعتبار نگاهی که او به فلسفه کلاسیک دارد در واقع مفاهیم و ارزش‌های لیبرال دموکراسی قد علم می‌کند. به این اعتبار که نگاهی به فلسفه سیاسی مدرن دارد به فلسفه سیاسی کلاسیک پشت می‌کند. لذا در شریعتی هم آثار و آموزه‌های بسیار شورانگیزی در جهت دفاع از دموکراسی و لیبرالیزه شدن جامعه می‌بینید و هم  آموزه‌هایی می‌بینید که به شدت با آموزه‌های دموکراتیک سر ناسازگاری دارد. اگر دوستان علاقمند باشند به سیاه‌مشقی که من دو دهه قبل چاپ کردم تحت عنوان «نگاهی دوباره به مبانی فلسفه سیاسی شریعتی و تأملی بر پارادوکس دموکراسی متعهد»می‌توانند رجوع کنند. من نشان داده ام که عناصر شورانگیزی در جهت دفاع از آزادی‌های دموکراتیک در اندیشه‌های شریعتی وجود دارد و در همان حال اندیشه‌هایی وجود دارد که سد راه جنبش دموکراسی‌خواهی در جامعه ما شد. به همین دلیل نسبت به این پرسش که نسبت شریعتی با دموکراسی چیست هیچ گونه پاسخ قاطع و روشنی نباید داد بلکه باید بسیار به صورت تحلیلی و تفکیکی برخورد کرد.

+++++++++++++++++++++++++++++++++++++++

پرسش و پاسخ در حاشیه میزگرد

 سؤال: سوال من به نسبت اسلام و جمهوریت بر می گردد. با توجه به دیدگاه دکتر شریعتی آیا از اسلام، جمهوریت هم برداشت می‌شود اگر بله چگونه و اگر نه آیا اشکال از اسلام است یا از برداشت دکتر شریعتی؟

عبدالکریمی- سؤال از نسبت بین جمهوریت و اسلام است. واقع مطلب این است که ما چیزی به عنوان اسلام نداریم؛ اسلام‌ها داریم. مفهوم جمهوریت یک مفهوم کاملاً مدرن و پدیده مدرن است و اسلام پدیداری است تاریخی که در کانتکس تاریخی دیگری متولد شده. جمهوریت مبانی اپیستمولوژیک و آنتولوژیک خاص خودش را دارد. جمهوریت و نظام‌های دموکراتیک و جایی که رأی مردم ایجاد ارزش می‌کند، جایی که رأی مردم مشروعیت می‌بخشد در واقع با مبانی اومانیستی نسبت دارد، با معرفت‌شناسی جدید و اینکه چطور عقل به‌طور یکسان میان همه قسمت شده، نسبت دارد. لذا میان آرا تفاوتی وجود ندارد و در هر صندوق رأی همه با هم برابرند. اما مطابق معرفت‌شناسی‌های عالم سنت اولاً چنین نیست که همه نظرها یکسان باشد. رأی نبی با رأی یک فرد عادی یا امام با رأی مأموم نمی‌تواند برابر باشد. کسی که با عالم بالا ارتباط دارد و کسی که منقطع از عالم بالا است نمی‌تواند از یک میزان ارزش برخوردار باشد. لذا اینکه ما چطور می‌توانیم پدیداری که مال یک دوره تاریخی دیگری است و از دل یک پدیدار و یک نظام اندیشگی که متعلق به یک دوره تاریخی دیگری است این را استنباط کنیم؟ من فکر می‌کنم با مبانی نظری بسیار متعددی مواجه خواهیم شد که  تناقض‌هایش را در صحنه سیاسی اجتماعی ما هم نشان می‌دهد. کاری که صورت می‌گیرد این است که در واقع مسلمانان در جهان معاصر تحت تأثیر سیاق تاریخی امروزی و کنونی خود می‌کوشند تفسیری را از اسلام ارائه دهند. مطابق با بعضی از تفسیرها می‌توان تفسیری ارائه داد که در آن تا حدودی جمهوریت را با اسلامیت نزدیک کنیم ولی به نظر من وقتی رجوع به مبانی نظری و فلسفی می‌کنیم اینها با هم متباعد هستند و با هم جمع نمی‌شوند مگر اینکه ما یک شیفت پارادایمی کنیم و اساساً مفاهیمی که در عالم سنت وجود داشته (خود اسلام، الوهیت، مفهوم دین، بعثت، قرآن، قدسیت) را به نحو دیگری در این پارادایم جدید تفسیر کنیم که بسیار از پارادایم گذشته فاصله بگیرد. در آن صورت شاید بتوانیم بین جمهوریت و تفسیر معنوی از جهان جای جمع و وحدت ایجاد کنیم.

سؤال- به نظر می‌رسد که شریعتی بحث دموکراسی متعهد را برای دوره گذار مطرح کرده است و نه به عنوان جانشین همیشگی دموکراسی. بنابر این شریعتی تمایل به دموکراسی را متکامل‌تر می‌داند  نظر خود را بیان کنید.

منوچهری- آن چیزی که بنده عرض کردم این است که« دموکراسی در فرآیند» به این معنی است که در نهایت و از نظر اصولی از نظر شریعتی دموکراسی بهترین نظام ممکن سیاسی است؛ می‌گوید هم مترقی‌ترین است و هم اسلامی ترین. دید شریعتی همین است، منتها این دموکراسی در یک فرآیند تاریخی محقق می شود، فرآیندی که مستلزم مرحله‌ای است به نام «دموکراسی متعهد» . پیش شرط رسیدن به نظام دموکراتیک، دموکراسی متعهد است نه اینکه خود آن مرحله‌ای باشد. در نهایت، نظام دموکراتیک را شریعتی از نظر اصولی و تاریخی ترجیح می‌دهد.

عبدالکریمی- دکتر شریعتی به چند دلیل معتقد است که بعد از انقلاب، ظهور دموکراسی می‌تواند برای انقلاب خطرناک باشد. یک دلیلش این است که توده‌ها ناآگاهند و دلیل دیگرش هم این است که پایگاه‌های ارتجاع و قدرت‌های اقتصادی وجود دارند. سوم، حضور دشمنان داخلی و خارجی و دشمنان ضدانقلاب است. چهارم تجزیه وحدت جبهه انقلاب و خطر جنگ داخلی است و اینکه بعد از انقلاب، دموکراسی رأس‌ها وجود دارد و نه دموکراسی رأی‌ها. لذا ما تا زمانی که جامعه آگاه شود باید نظامی بر اساس دموکراسی متعهد داشته باشیم تا مردم لایق دموکراسی رأی‌ها هم بشوند. اما همه اینها می‌تواند بالقوه پتانسیل‌های بسیار خطرناکی داشته باشد. اولاً چه کسی تعیین می‌کند که مردم آگاهند یا ناآگاه. مردم چگونه باشند آگاهند؟ جامعه چگونه باید باشد تا رهبری متعهد تشخیص دهد که مردم آگاه شده‌اند؟ تا چه دهه‌ای؟ درست این تجربه را در مارکسیسم داشتیم :جامعه باید سوسیالیستی باشد، حکومت مقتدر باشد تا به تدریج نهاد دولت ضعیف شود اما تا کی؟ هفتاد سال منتظر شدیم و نشد. سوسیالیسم به کمونیسم نرسید و دولت تضعیف نشد. خطر برگزیده‌سازی بالقوه در این اندیشه وجود دارد. چه کسی می‌تواند تعیین کند و تا کی باید منتظر باشیم؛ این خطرها وجود دارد. این نمی‌تواند دموکراتیک باشد. یعنی این نظام دموکراسی متعهد بالذات در درون خود پتانسیل تبدیل شدن به یک نظام توتالیتر را دارد.

منوچهری- من فکر می‌کنم که برای شریعتی شاخص‌هایی هست که این امکان را تعیین کند. البته با توجه  به محذوراتی که داشته است، پروراندن نظریه و بحث و پردازش سازوکارهای تحقق این امر کار جداگانه‌ای را می‌طلبد اما آنچه که بر اساس نظریه شریعتی یا آرایش می‌شود استخراج کرد این است که شاخص‌هایی وجود دارد. اینها چیزی نیست که کسی از بیرون برای جامعه تعیین کند. امامت با تعابیری که شریعتی دارد برآمده از مفهوم امت است. مفاهیمی چون « حرکت تکاملی همچون مبنا، تغییر، راه، مسیر و مقصد و غیره را  کسی تعیین نمی‌کند که چه موقع و چه کسی؛ اینها اموری هستند که از دل خود جامعه برمی‌خیزند. نه اینکه کسی از بیرون تعیین کند. یعنی اینکه جامعه به مرحله‌ای خواهد رسید که می‌تواند تعیین کند. شریعتی این را در مقابل این بحث مطرح می‌کند که استقرار دموکراسی همیشه دستخوش شرایط است و با وجود تفاوت‌های اقتصادی و اجتماعی و شکاف‌های اجتماعی و وجود نهادها و کانون‌های قدرت‌های سیاسی و اقتصادی و وضعیت میزان سواد و آگاهی، تحقق دموکراسی قطعی نیست. دموکراسی ای خواهد بود صوری. بحث رأی و رأس اینجاست که مطرح می شود. اما نمی‌گوید که کسی می‌تواند در مقطعی برای دیگران تعیین تکلیف کند. این جامعه است که به این مرحله خواهد رسید. اینها ممکن است که خیلی انتزاعی به نظر بیاید ولی همان‌طور که عرض کردم این بحث ظرافت‌ها و پیچیدگی های خودش را دارد.  بنابر این شاخص‌ها مهم هستند. شریعتی شاخص می‌دهد:«عرفان، عدالت، عشق، آزادی». اینها شاخص‌های جامعه‌ای هستند که می‌تواند دموکراتیک باشد. در جامعه‌ای که یک طبقه مسلط بر بقیه است دموکراسی شوخی است. یعنی تا زمانی که بخشی از جامعه منابع ثروت را در اختیار خود دارد و مسئله معیشت برای بقیه مسئله اصلی است، امکان تعیین‌کنندگی توسط شهروندان وجود ندارد و نمی‌توان به دموکراسی فکر کرد.

سؤال- اگر حقیقتی واحد در عالم وجود دارد و عقل و دین به عنوان دو مفهوم یا پدیدار در یک قالب نمی‌گنجند- در حالی که هردوی آنها خود را نماینده آن حقیقت واحد می‌دانند- با یک تناقض آشکار مواجه خواهیم بود. این تناقض چه پاسخی دارد؟

عبدالکریمی- من نگفتم عقل و دین ناسازگاری دارد. گفتم عقل آنچنان که تاکنون تفسیر کرده‌ایم و یا آنچنان خود را در تاریخ نشان داده است و دین آنچنان که تاکنون تفسیر کرده‌ایم و در تاریخ نشان داده‌اند، با هم ناسازگاری دارند. اگر بخواهیم بر این تناقض تاریخی که با آن مواجه هستیم غالب بیاییم به نظر من نیازمند به یک شیفت پارادایمی هستیم. یعنی اگر بخواهیم مفاهیم قدسیت، الوهیت و دین و همه مفاهیمی که در این نظام اندیشگی وجود دارد -به همان شیوه‌ای که تاکنون تعبیر و تفسیر شده است- بخواهیم با عقلانیت جدید جمع کنیم امکان‌پذیر نیست و تمامی این تلاش‌ها به شکست منجر خواهد شد، آنچنان که تجربه تاریخی هم نشان داده مگر اینکه از اساس بسیاری از این مفاهیم را تغییر دهیم. در واقع راه‌حلی که من پیشنهاد می‌کنم و چیزی نیست که در این جلسه بشود کاملاً بسطش داد این است که ما نیازمند تفسیر جدیدی از الوهیت هستیم. در این تفسیر جدید از الوهیت در واقع تجربیات تاریخی به نحو دیگری تفسیر خواهند شد. یک مقدار بحث من شاید تکنیکی شود از این بابت پوزش می‌خواهم. در تاریخ فلسفه، متافیزیک و مابعدالطبیعه به دو حوزه تقسیم شد: مابعدالطبیعه به معنای اعم که بحث از وجود و احکام وجود است و مابعدالطبیعه به معنای اخص که بحث از خدا، انسان و جهان است. در واقع ما یک الهیات به معنای اعم و یک الهیات به معنای اخص داریم. پیشنهاد من برای غلبه بر این تناقض وحدت‌بخشی به مابعدالطبیعه به معنای اعم و مابعدالطبیعه به معنای اخص است. هولدرلین شاعر آلمانی اظهار داشت که زمانه ما زمانه عسرت است و در شعری اعلام می‌کند: اینک زمانه‌ای است که خدایان رفته‌اند و هنوز خدایی نیامده است. مارتین هایدگر این بصیرت را به نحو دیگری اعلام می‌کند. اظهار می‌دارد که زمانه ما برای خدایان بسیار دیر است و برای وجود بسیار زود. این سخن به این معنا است که دیگر در کانتکس اندیشه تئولوژیک پیشین نمی‌توانیم فهم شایسته‌ای از جهان معاصر داشته باشیم. مارتین هایدگر چشم‌انتظار ظهور یک تفکر تازه‌ای بود، آنچه که در  لسان عده ای از متفکران ما به «تفکر فردا» تعبیر شده و در تفکر شریعتی نیز نشانه‌هایی از این توجه به تفکر فردا وجود دارد. بشر آینده جور دیگری خواهد اندیشید که به اعتقاد من این نحوه تفکر نه تفکر متافیزیکی است و نه تفکر تئولوژیکی که در سنت‌های رایج دینی وجود دارد.