پاینده با ندای تو شد «ارشاد» »»» شعری از غلامرضا قدسی
خرم درین بهار گلستان نیست
رنگ صفا به عارض بستان نیست
یک گل ندیدهام که درین گلشن
همچون بنفشه سر به گربیان نیست
گل را نمانده ذوق شکفتنها
بلبل به باغ مست و غزل خوان نیست
گر سر گران نرفت نسیم از باغ
یک گل چرا شکفته و خندان نیست
مانند زلف پر شکن سنبل
آزاده نیست هر که پریشان نیست
باده زبان خموش بود سوسن
زیرا که آن هزار خوش الحان نیست
غیر از غبار سوک پراکنده
گویی که در فضایِ بیابان نیست
در خاک خفت آن که چو او بیدار
امروز در سراسر ایران نیست
ای دُرّ که خفته در صدف خاکی
چون گفتة تو گوهر رخشان نیست
تا دیده بستی ای همه اعضا چشم
ما را به جز سرشک به دامان نیست
در این محیط از غم تو چون ابر
چشمی ندیدهایم که گریان نیست
در گوش جان کشید سخنهایت
آن کو ز جمع حلقهبگوشان نیست
پنهان ز دیده گرچه شدی لیکن
از چشم جان خیال تو پنهان نیست
آسان ز هر چه دیده توان بستن
صرفنظر ز یاد تو آسان نیست
بیتی سرودهام ز پی ترجیع
صرفنظر ز یاد تو آسان نیست
تاریخ سال هجرت و مرگ تو
بهتر از این دو مصرع شایان نیست
ای رهـــرو جهاد روانــت شاد 1397
پاینده با ندای تو شد «ارشاد» 1356
غلامرضا قدسی








معتقد به اینم که شریعتی با نبودنش منو به "بودن" دعوت کرد