چمران، شریعتی‌ای در هیأت چریک

شکل مبارزه مسلحانه تفکر شریعتی، چمران است نه مجاهدین

 

کویر. چمران، مجسم کویر شریعتی است: بی‌باک، صبور، قهرمان، تنها و غریب. چمران است که سکوت کویر شریعتی را با صدای گلوله خط مقدم جنگ هم می‌شکند و هم پیوند می‌زند؛ این شکستن و پیوند زدن، فقط از او برمی‌آید. «ای علی! شاید تعجب کنی اگر بگویم که همین هفته گذشته که به محور جنگ “بنت جبیل” رفته بودم و چند روزی را در سنگرهای متقدّم “تل مسعود” در میان جنگندگان “امل” گذراندم، فقط یک کتاب با خودم بردم و آن “کویر” تو بود…»

 

 

 

از ارادت و محبت چمران به شریعتی، کم نشنیده‌ایم. تاریخ، زمان آشنایی این دو را به دوران دانشجویی‌شان و ماجراهای نهضت ملی بازمی­گرداند، زمانی که یکی تهران بود و یکی مشهد. چمران، خود در بخشی از مصاحبه­ای که با خبرنگار روزنامه کیهان، یک هفته قبل از عزیمت­اش به پاوه داشت، درباره سابقه آشنایی­اش با شریعتی می­گوید: «دکتر شریعتی را از تهران می­شناختم و از آنجایی که او در انجمن اسلامی دانشجویان و دانش­آموزان مشهد فعالیت داشت و من در تهران، با هم رابطه داشتیم و دوست بودیم. آخرین باری که مرا دید، در زمان دکتر اقبال بود (1336) که یورش به نهضت مقاومت در سطح مملکت آوردند و 86 نفر را دستگیر کردند، ازجمله استاد محمدتقی شریعتی و دکتر شریعتی و طاهر احمدزاده را از مشهد به تهران آوردند و یادم هست که سر دکتر شریعتی را تراشیدند و کتک بسیار مفصلی به او زدند، چون جوان­ترین آن­ها بود و تحمل کتک داشت. من قبل از رفتن به آمریکا او را دیدم.»